اسپست

/~aspest/

لغت نامه دهخدا

( آسپست ) آسپست. [ پ ِ ] ( اِ ) اسپست. گیاهی که آن را یونجه گویند و به بهار بستور خورانند. رطبه. فِسفسه. فِصفصه. اِسپرس. جلبان الحیه. سله. و رجوع به اسپست شود.
اسپست. [ اَ پ ِ / اِ پ ِ ] ( اِ ) علفی است که بترکی یونجه خوانند و معرّب آن فصفصه است و تخم آنرا بذرالرطبة گویند. ( برهان ). اسفست. سپست. ( جهانگیری ). قَضْب. قضبة. قَت. یُنجه : ذُرق ؛ گیاهی است که آن را حندقوق گویند و بفارسی اسپست دشتی است. خلیط؛ گل و لای آمیخته به کاه یا به اسپست. اذراق ؛ اسپست رویانیدن زمین. قُصارة؛ آنچه برآید از اسپست به اول کوفتن ، قِصْری ̍ و قُصْری ̍ و قَصَر و قَصَرة بهمین معنی. مَقْضَبَة؛ اسپست زار. ( منتهی الارب ).
نخوردی یک شکم اسپست هرگز
چراگاهت بود صحرای پرخار.
بسحاق اطعمه.
آقای پورداود نوشته اند: یونجه ( اسپست ) گیاهی که امروزه بلغت ترکی یونجه خوانده میشود، در فارسی اسپست یا سپست نام دارد و بگواهی یک سند کتبی بیش از سه هزار سال است که چنین خوانده شده است. اسپست یا سپست ( اسفست ) در فرهنگها بفتح پ و بسا بکسر و ضم همزه و پ هم یاد گردیده است. این واژه بسیار کهنسال اگر در اوستا و سنگ نبشتهای هخامنشیان بجای مانده بود، بایستی اسپواستی باشد.این کلمه مرکب لفظاً یعنی «اسب خورَد». چنانکه پیداست نخستین جزء آن همان اسب است و دومین جزء آن از مصدر اد مطابق ادو لاتینی ، اسن آلمانی و ایت انگلیسی است. ( چنانکه رَد اوستایی ریشه آراستن و راست است ). از بنیاد همین مصدر، کلمه مرکب کرکس در فارسی بجای مانده که در اوستا کهرکاسه آمده و آن مرکب است از کهرک ( کرک ، مرغ ) و آسه ( خورنده )، لفظاً یعنی مرغخوار و این نام همان پرنده معروف لاشخوار است. در پهلوی ، زبان رایج روزگار ساسانیان ، این گیاه نیز اسپست خوانده شده ، در کارنامک ارتخشیر پاپکان آمده : «چون اردشیر از پیکار اژدها ( کرم ) روی برتافته بسرای بورزآذر پناه برد، آنان اسبش را به آخور بستند و پیشش جو و کاه و اسپست ریختند...». این کلمه از زبان پهلوی ، به هیئت اسپستا یا پسپستا داخل زبان سریانی شده و از سریانی بزبان عربی آمده فصفصة ( ج ، فصافص ) گفتند. این لفظ معرب الفصفصة بدستیاری عربها به اسپانیها رسیده الفلفه گفتند و با اسپانیولیها به امریکا رفته و امروزه در آنجا اسپست را الفلفه خوانند، نه مثل انگلیسی زبانان اروپا که این گیاه را امروزه لوسرن نامند. همچنین در زبان اسپانیولی این گیاه میلگه خوانده میشود و این کلمه تحریف شده مدیکه لاتین میباشد که بزودی یاد خواهیم کرد. این رستنی در فرانسه لوزرن خوانده میشود و همین کلمه امروزه در زبان آلمانی رایج است. لغت لوسرن یا لوزرن در زبانهای انگلیسی و فرانسه و آلمانی در سده هیجدهم م. بوجود آمده و معلوم نیست از کجاست و منسوب به کدام سرزمین و به چه چیز پیوستگی دارد. اسپست در سده شانزدهم م. از اسپانیا داخل فرانسه شده است.لغت لوسرن یا لوزرن از لغات سرزمین پروانس ( از بلاد فرانسه ) میباشد. لوزرنو نام ناحیه لوزرن در سویس و نام محلی کوچک در ایتالیا ( در ناحیه پیمن ) ارتباطی با نام این گیاه در زبانهای کنونی انگلیسی و غیره ندارند. پیش از اینکه لغت لوسرن یا لوزرن در این زبانها رایج گردد، این گیاه به لغات گوناگون دیگر در اروپا خوانده میشده که ذکر آنها در اینجا از موضوع ما خارج است. همین اندازه که از نام این گیاه در زبانهای کنونی مغرب زمین یاد کردیم بخوبی میرساند که اسپست در این سرزمینها یک نام اصلی و قدیمی ندارد و هر اسمی که در این قرون اخیر به آن داده شده همه گویای عهد نسبةً نو است ، گذشته از کلمه لوسرن در انگلستان غالباً این گیاه پورپل مدیک خوانده می شود، نامی که هنوز در یکی از زبانهای کنونی اروپا یادآور سرزمین دیرین این گیاه است. پورپل بمعنی ارغوان است. این گیاه بمناسبت رنگ گل ارغوانی آن که سرخ آمیخته به رنگ بنفش است چنین نامیده گردیده و بسرزمین ماد بازخوانده شده است. اما لغت یونجه که در این چند قرن اخیر در زبان فارسی راه یافته ، در ترکی جغتائی یونوچکه و در ترکی عثمانی یوندزه خوانده شده و لفظاً بمعنی تره و علف سبز است. در این زبانها هم این لغت قدیم نیست. برخی نوشته اند کلمه ترکی یونجه از یونت که بمعنی اسب است ترکیب یافته است. یونت در ترکی جغتائی و عثمانی بمعنی اسب و مادیان و ینت ئیل که نام هفتمین سال از سالهای ترکی است بمعنی سال اسب میباشد. از این وجه اشتقاق ترکی چیزی ندانستم. اسپستی ( اسپستو ) در جزء لغات آشور و بابل یاد شده و قدمت آن در آن سرزمین به هفتصد سال پیش از میلاد مسیح میرسد. اسپستی در فهرست گیاهان باغ مردوک بالادین کلدانی که در ماه نیسان ( آوریل ) از سال 721 ق. م. به پادشاهی رسیده برشمرده شده است.بیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

( اسم ) یونجه

فرهنگ عمید

= اسپرس

دانشنامه آزاد فارسی

اِسْپِسْت
رجوع شود به:یونجه

پیشنهاد کاربران

در زبان اوستایی ( اسپست، اسبست ) به چم ( یونجه ) بوده است.
این واژه آمیخته ای از دو واژه پارسی باستان و اوستایی است:
1 - ASPO ( به چم اَسب )
2 - AST یا AD ( به چم خوردن، خوراک )
واژه ( آش ) از دید ریختشناسی و معناشناختی با بخش 2 همپیوند است.
اَسْپِسْت: اَسْپِسْ. یونجه.

بپرس