اسپاه

لغت نامه دهخدا

اسپاه. [ اِ ] ( اِ ) اِسپه. سپاه. سپه. لشکر. ( رشیدی ).لشکر انبوه. ( مؤید الفضلاء ). جیش. رجوع به سپاه شود. || سگ. ( رشیدی ). رجوع به اسپاهان شود.

فرهنگ فارسی

سپاه، اسپاه، اسپه، سپه: لشکر، قشون، امروزه قسمتی ازارتش رامیگویندکه شامل چندلشکرباشد
( اسم ) ۱ - سپاه سپه لشکر لشکرانبوه جیش . ۲ - ( در اصطلاح نظام ) واحدی از نظامیان که شامل چند لشکر باشد .

فرهنگ معین

( اِ ) (اِ. ) سپاه ، لشکر.

پیشنهاد کاربران

سپاه
سپه
لشکر
جند
احمدا خود کیست اسپاه زمین؟
ماه بین بر چرخ و بشکافش جبین
✏ �مولانا�

بپرس