فرهنگ فارسی
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
دانشنامه آزاد فارسی
اِسْپاسْم (spasm)در پزشکی، انقباض ناگهانی و غیرارادی ماهیچه یا عضوی توخالی، با دیوارۀ ماهیچه ای. در اسپاسم تونیک، انقباض مدتی ادامه می یابد و سپس ناگهان یا آرام آرام ازبین می رود. اسپاسم کلونیک با مجموعه ای از انقباض و شل شدن ماهیچه مشخص می شود. گرفتگی عضلانی اسپاسم اندام هاست. به اسپاسم دیوارۀ معده و روده قولنج می گویند.
wikijoo: اسپاسم
پیشنهاد کاربران
اسپاسم؛ تغییر شکل یافته ی ازباسم. یعنی زیپ شدن عضلات به همدیگر و گرفتگی عضلانی. مرتبط با کلمه ی زیپ زیب زیبا اسب سپاس سپاه اسپانیا اسپانسر اسپاخو و . . .
زِبَق؛ در یک تعریف خلاصه، یعنی ابزاری برای قبض کردن. عضوی از اعضای بدن یا ابزاری که به همدیگر زیب می شوند جهت چیزی را از چیزی جدا کردن یا کَندن. مثل دو لبه قیچی. در زبان تات های خراسان شمالی به فک صورت انسان زِبَق گفته می شود. و در فرهنگ و زبان عربی از این کلمه در زمانی که حاکم، فردی را از جامعه جدا می کند یا اون فرد را از جامعه قبض می کند و به حبس می اندازد استفاده می کنند.
... [مشاهده متن کامل]
کلمه ی زبق از زاویه قانون حروف معکوس مرتبط با کلمه قبض می باشد. مثل قبض روح، قبض برق، اصطلاح یک قبضه شمشیر نیز مُؤَیِّد این توضیح می باشد.
زِبَق و قبض در دو جهت عکس همدیگر مفهوم دارد. دو مفهوم گرفتن و دادن، یا به دست آوردن و از دست دادن.
قانون حروف معکوس در کلمات؛ قَدَح حَدقه، متافیزیک اتم فیزیک، کلاف فلکه، کلاغ قُلَّک، فَلس سِلف صَلّاف، کاسه ساک، شییٔ عیش، فرض ظرف. . . .
از زاویه قانون لاتین حروف در پاتیل کلمات نیز کلمه ی بُغض و قیض و غضب، قصْب، قصّاب، قابض، بزاق نیز مرتبط با مفهوم زبق و قبض می باشد.
بزاق؛ قبض غذا، جذب غذا
بزوغ؛ نیش زدن نور در ابتدای طلوع آفتاب، نیش زدن دندان شیری کودک، مرتبط با کلمه ی بزغاله به مفهوم منقبض و کوچک در حال رشد.
قابض؛ به معنای قبض کننده، منقبض کننده، گیرنده، و تنگ کننده یا درهم کشنده مفهوم دارد.
در پزشکی، قابض به خاصیتی از دارو گفته می شود که رفع اسهال و ایجاد یبوست می کند.
انقباض ؛ منقبض شدن، کوچک شدن، مرتبط با کلمه بُغْض.
البته ریشه اصلی زبق و قبض، دو حرف ( ز ب ) می باشد. که با این دو حرف در زوایای مختلف از همین چشمه مفهوم جاری می شود. کلمه ی زیب یعنی دو چیز به هم رسیدن و زیبایی خلق شدن.
مثل اصطلاح ضبط و ثبت صدا یا اصطلاح سَبَد با ترجمه رایج امروزی به مفهوم زنبیل.
هر چند سبد و زنبیل با دو حرف ریشه ای مشترک ( ز ب ) هم در دو شکل مختلف از یک ریشه و یک مفهوم مشترک در دل خود دارند.
یا خود کلمه زبان که خود عاملی برای زیب کردن حروف یا ازباسم یا اسپاسم و ساخت کلمات زیبا و زیبنده می باشد.
زباله؛ چیزهای بدردنخوری که باید به همدیگر زیب شوند برای ایجاد زیبایی یا ماندگاری زیبایی.
کلمه سبقت و سابق نیز از زاویه قانون تغییر شکل حروف مرتبط با همین مفاهیم می باشد.
کلمه سابق یعنی عمر و زمانی که از ما گرفته شده و سبقت عکس مفهوم سابق به مفهوم پیش افتادن و کسب فرصت و جبران عقب ماندگی.
زِبَق؛ در یک تعریف خلاصه، یعنی ابزاری برای قبض کردن. عضوی از اعضای بدن یا ابزاری که به همدیگر زیب می شوند جهت چیزی را از چیزی جدا کردن یا کَندن. مثل دو لبه قیچی. در زبان تات های خراسان شمالی به فک صورت انسان زِبَق گفته می شود. و در فرهنگ و زبان عربی از این کلمه در زمانی که حاکم، فردی را از جامعه جدا می کند یا اون فرد را از جامعه قبض می کند و به حبس می اندازد استفاده می کنند.
... [مشاهده متن کامل]
کلمه ی زبق از زاویه قانون حروف معکوس مرتبط با کلمه قبض می باشد. مثل قبض روح، قبض برق، اصطلاح یک قبضه شمشیر نیز مُؤَیِّد این توضیح می باشد.
زِبَق و قبض در دو جهت عکس همدیگر مفهوم دارد. دو مفهوم گرفتن و دادن، یا به دست آوردن و از دست دادن.
قانون حروف معکوس در کلمات؛ قَدَح حَدقه، متافیزیک اتم فیزیک، کلاف فلکه، کلاغ قُلَّک، فَلس سِلف صَلّاف، کاسه ساک، شییٔ عیش، فرض ظرف. . . .
از زاویه قانون لاتین حروف در پاتیل کلمات نیز کلمه ی بُغض و قیض و غضب، قصْب، قصّاب، قابض، بزاق نیز مرتبط با مفهوم زبق و قبض می باشد.
بزاق؛ قبض غذا، جذب غذا
بزوغ؛ نیش زدن نور در ابتدای طلوع آفتاب، نیش زدن دندان شیری کودک، مرتبط با کلمه ی بزغاله به مفهوم منقبض و کوچک در حال رشد.
قابض؛ به معنای قبض کننده، منقبض کننده، گیرنده، و تنگ کننده یا درهم کشنده مفهوم دارد.
در پزشکی، قابض به خاصیتی از دارو گفته می شود که رفع اسهال و ایجاد یبوست می کند.
انقباض ؛ منقبض شدن، کوچک شدن، مرتبط با کلمه بُغْض.
البته ریشه اصلی زبق و قبض، دو حرف ( ز ب ) می باشد. که با این دو حرف در زوایای مختلف از همین چشمه مفهوم جاری می شود. کلمه ی زیب یعنی دو چیز به هم رسیدن و زیبایی خلق شدن.
مثل اصطلاح ضبط و ثبت صدا یا اصطلاح سَبَد با ترجمه رایج امروزی به مفهوم زنبیل.
هر چند سبد و زنبیل با دو حرف ریشه ای مشترک ( ز ب ) هم در دو شکل مختلف از یک ریشه و یک مفهوم مشترک در دل خود دارند.
یا خود کلمه زبان که خود عاملی برای زیب کردن حروف یا ازباسم یا اسپاسم و ساخت کلمات زیبا و زیبنده می باشد.
زباله؛ چیزهای بدردنخوری که باید به همدیگر زیب شوند برای ایجاد زیبایی یا ماندگاری زیبایی.
کلمه سبقت و سابق نیز از زاویه قانون تغییر شکل حروف مرتبط با همین مفاهیم می باشد.
کلمه سابق یعنی عمر و زمانی که از ما گرفته شده و سبقت عکس مفهوم سابق به مفهوم پیش افتادن و کسب فرصت و جبران عقب ماندگی.
انقباض عضلانی
حملات کوچک عصبی
گرفتگی عضلات معده
اسپاسم. ( پزشکی ) تنجش، گرفت. ( منبع: واژه نامۀ فرهنگستان زبان و ادب فارسی ) انقباض ناگهانی و غیر قابل اختیار ماهیچه ای، بخصوص از نوع متشنج و دردناک آن. ( معانی مجازی ) هر حرکت تشنجی، کار یا احساس ناگهانی، تشنج.
... [مشاهده متن کامل]
توضیح:
«اسپاسم» واژۀ انگلیسی «spasm»، یا فرانسوی «spasme» است. سرچشمۀ واژه های اخیر، واژه های لاتینی «spasmus» ( مذکر ) و «spasma» ( خنثی ) می باشند. این واژه ها بر اساس واژه های یونای «σπασµός» و «σπάσµα» قرار دارند که برگرفته هستند از مصدر یونانی «σπᾶν»، بمعنی «کشیدن».
... [مشاهده متن کامل]
توضیح:
«اسپاسم» واژۀ انگلیسی «spasm»، یا فرانسوی «spasme» است. سرچشمۀ واژه های اخیر، واژه های لاتینی «spasmus» ( مذکر ) و «spasma» ( خنثی ) می باشند. این واژه ها بر اساس واژه های یونای «σπασµός» و «σπάσµα» قرار دارند که برگرفته هستند از مصدر یونانی «σπᾶν»، بمعنی «کشیدن».