لغت نامه دهخدا
اسهاب. [ اِ ] ( ع مص ) عقل بشولیده شدن از گزیدن مار. ( تاج المصادر بیهقی ). مدهوش شدن از گزیدن مار اُسهب الرجل ( مجهولاً ). || برگردیدن رنگ از فرط حب یا از خرف یا از بیماری. || شیر مکیدن بزغاله مادر را. || آزمند گردیدن. نیک آزمند شدن چنانکه نفس او از هیچ چیزبازنمی ماند: اسهب الرجل. || بسیارعطا شدن مرد. || بسیار کردن سخن را. ( منتهی الارب ). بسیار گفتن. ( زوزنی ) ( غیاث ). بسیارگوئی. اطناب. درحکایت بسیار فراخ شدن : امروز که زمانه درمشایعت و فلک در متابعت رای و رایت خداوند عالم سلطان اعظم... آمده است... آن ظاهرتر که بندگان را در آن به اطنابی و اسهابی حاجت افتد. ( کلیله و دمنه ). دراطناب ذکر مصیبت این شهاب مضی و اسهاب شرح رزیت این نقاب المعی عمر به سر آوردی. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 460 ). از اسهاب و اطناب در این باب مانع آمد. ( جهانگشای جوینی ). || مؤلف کشاف اصطلاحات الفنون گوید: نزد اهل معانی اعم از اطناب است. و اسهاب عبارتست از اینکه برای فایده ای یا بدون فایده ای سخن رابه درازا کشانند. و برخی اسهاب و اطناب را مترادف یکدیگر دانسته اند و معنی اسهاب در ضمن بیان معنی لفظ اطناب ذکر خواهد شد ان شأاﷲ تعالی. || مبالغه کردن. || فراخ گام رفتن و سبقت کردن : اسهب الفرس. || در بیابان رفتن. ( منتهی الارب ). در بیابان فراخ شدن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( زوزنی ). || چاه کندن و به آب دست نیافتن. || چاه کندن پس بر ریگ یا ریح ( باد ) رسیدن : اسهبوا؛ ای حفر وا فهجموا علی الرمل ( منتهی الارب ) او الریح. ( اقرب الموارد ). || چاه کندن پس نارسیدن خیر را. ( منتهی الارب ): اسهبوا؛ ای حفروا فلم یصیبوا خیراً. ( اقرب الموارد ). || بسیار عطا کردن. || گذاشتن ستور را. ( منتهی الارب ).
فرهنگ فارسی
بسیارسخن گفتن، درازکردن سخن، ازاندازه گذشتن، دربخشش زیاده روی کردن
۱ - ( مصدر ) از اندازه گذشتن . ۲ - بسیار گفتن بیش گفتن . ۳ - ( اسم ) بسیارگویی اطناب .
فرهنگ معین
( اِ ) [ ع . ] ۱ - (مص ل . ) از اندازه گذشتن . ۲ - سخن را دراز گردانیدن . ۳ - (اِمص . ) پُرگویی ، اطناب . ۴ - واگذاشتن چهارپایان سواری . ۵ - بسیار بخشش کردن . ۶ - شیر مکیدن بزغاله از مادر.
فرهنگ عمید
بسیار سخن گفتن، دراز کردن سخن.