اسنمه
لغت نامه دهخدا
اسنمة. [ اَ / اُ ن ُ م َ ] ( اِخ ) یا ذات اسنمة. پشته ایست نزدیک طحفة. ( منتهی الارب ).ابن قتیبة گوید: اُسنمة کوهی است قرب طحفة و صاحب کتاب العین گفته که رمله ایست و قول زهیر مؤید آنست :
و عرّسوا ساعة فی کثب اسنمة
و منهم بالقسومیات معترک.
و گفته اند اسنمة پشته معروفی است نزدیک طحفة، و بعضی گفته اند قریب فلج و حوالی آنرا به وی نسبت کنند و اسنمات گویند، و بعضی دیگر اسنمة ( بلفظ جمع سنام ) روایت کرده و گفته اند پشته هایی است. و از اشعار ابن مقبل است :
من رَمل عِرنان او من رمل اسنمة.
توزی گوید: رمل اسنمة کوههایی است از ریگ شبیه به کوهان های شتر. و نیز گفته اند: اسنمة، رمله ایست به هفت روزه مسافت از بصره. عمارة گوید: اسنمة ریگ توده محدد طویلی است شبیه به کوهان و آن درپایین دهناء بر راه فلج است اگر بسوی مکه روی آورندو نزدیک آن آبی است که آنرا عُشَر گویند. رجوع به معجم البلدان شود.
فرهنگ فارسی
پیشنهاد کاربران
پیشنهادی ثبت نشده است. شما اولین نفر باشید