اسناف. [ اِ ] ( ع مص ) درپیش شدن. ( زوزنی ). پیش شدن شتر یا اسب ، جماعت شتران و اسبان را. ( منتهی الارب ). در پیش شدن اسب. ( تاج المصادر بیهقی ). || اسناف امر؛ استوار کردن کار. محکم کردن کار. || اسناف برق و سحاب ؛دیده شدن هر دو قرین یکدیگر: اسنف البرق و السحاب ؛ دیده شدند هردو بهم قرین. || اسناف بعیر؛ پیش کردن شتر گردن خود را برای رفتن. ( منتهی الارب ). || سِناف بر شتر بستن. سناف برای شتر ساختن. سناف بستن بر شتر. ( منتهی الارب ). محکم بکردن بربند اشتر. ( تاج المصادر بیهقی ). || اسناف ریح ؛ سخت وزیدن باد و برانگیختن غبار. ( منتهی الارب ). اسناف. [ اَ ] ( اِخ ) قلعه ایست در یمن از مخلاف سنحان. ( معجم البلدان ).