اسمی

/~esmi/

مترادف اسمی: بنام، شهره، شهیر، مشتهر، مشهور، معروف، نامدار، نامور، نامی

متضاد اسمی: بی نام، گمنام

معنی انگلیسی:
asthmatic, nominal, substantive, famous, titular

فرهنگ فارسی

( صفت ) ۱ - منسوب به اسم . ۲ - معروف با اسم و رسم صاحب اسم و عنوان .

جدول کلمات

بنام

مترادف ها

nominal (صفت)
صوری، جزئی، کم قیمت، اسمی

onomastic (صفت)
کینه، اسمی، وابسته به اسم، مرکب از اسم

substantival (صفت)
اسمی، مربوط به اسم

فارسی به عربی

اسمی , مصاب بالربو

پیشنهاد کاربران

در اصطلاح به معنی چیزی که خفن یا خیلی خوب باشه. .
بِرَند،
مثال:یه گوشی اسمی خریدم.
یعنی گوشی که برند، جنسش خوبه و. . .

بپرس