اسماء. [ اِ ] ( ع مص ) نام کردن. ( زوزنی ) ( تاج المصادر بیهقی ). نام نهادن : اَسْماه ایاه و به. || بلند کردن. || بجانب سماوه رفتن. ( منتهی الارب ). بناحیت سماوه رفتن. ( تاج المصادر بیهقی ). || گشادن. باز کردن. نهادن ، چنانکه دری را در کویی یا صحنی. آویختن در: الی ان صرنا الی درب قد اسماه بناحیة باب الشام. ( ابی العباس محمدبن طاهربن محمدبن عبداﷲبن طاهر، از معجم الادباء یاقوت چ مارگلیوث ج 2 ص 133 س 15 ).
اسماء.[ اَ ] ( ع اِ ) نام زنی است. ( مهذب الاسماء ). از نامهای عربی مشترک میان مرد و زن است. برخی اصل آنرا وَسْماء دانند بمعنی صفتی و برخی آنرا جمع اسم دانند و برخی اشتقاق اول را در نام زنان و اشتقاق دوم را در نام مردان صحیح دانسته اند. ( تنقیح المقال ج 1 ص 126 ).
اسماء. [ اَ ] ( اِخ ) از عرایس عربست :
آذنتنا ببینها اسماء
رب ثاو یمل منه الثواء.
( از معلّقه حارث بن حِلِّزة ).
( عقدالفرید چ محمد سعید العریان ج 6 ص 120 ).و رجوع به فهرست الموشح شود.
اسماء. [ اَ ] ( اِخ ) در فارسی اسما گویند. ( غیاث ). نام معشوقه سعد و او را اسماء بنت اسماء گفتندی. ( شرفنامه منیری ) ( مؤید الفضلاء ). و گویند وی از مادر خویش وجیه تر بود و چون سعد وی را بنکاح درآورد، صاحب تجمل شد. ( شرح خاقانی ) :
چشمه بانوی و درخت است اخستان
هر دو با هم سعد و اسما دیده ام.
خاقانی.
اسمای طبع من بنکاح ثنای اوست زان فال سعد ز اختر اسما برآورم.بیشتر بخوانید ...