اسلوب
/~oslub/
مترادف اسلوب: راه، روش، رویه، سبک، سیاق، شیوه، طرز، طریق، طریقه، گونه، متد، نحو، نمط، نهج، وضع
برابر پارسی: راه، روش، شیوه، گونه
معنی انگلیسی:
لغت نامه دهخدا
- اسالیب کلام ؛ انواع کلام ، فی اسالیب من القول ؛ ای فنون منه. ( مؤید الفضلاء ).
ج ، اسالیب. || اصل. ( بحر الجواهر ). ج ، اسالیب. || گردن شیر بیشه. ( منتهی الارب ). || بلندی بینی. ( منتهی الارب ). کبر. || جنسی از طعام و خوردنی. ( جهانگیری ) ( شرفنامه منیری ) ( مؤید الفضلاء ) ( آنندراج ). || نام پادشاهی هم بوده است. ( برهان ) ( آنندراج ). || نام حکیمی است. ( جهانگیری ) ( شرفنامه منیری ) ( مؤید الفضلاء ) ( برهان ). رجوع به فقره بعد شود.
فرهنگ فارسی
( اسم ) گونه راه شیوه طریق طرز . ۲ - پایه و اساس مقام و لحن و مابه الامتیاز اثر آهنگ سازی با اثر آهنگ ساز دیگر . جمع اسالیب .
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
جدول کلمات
مترادف ها
طرز عمل، فن، مقام، سبک، رسم، وجه، طرز، اسلوب، طریقه، طریق، طور
دستگاه، جهاز، ترتیب، نظم، رشته، سبک، سلسله، روش، منظومه، اسلوب، نظام، سیستم، همست، همستاد، قاعده رویه
راه، عنوان، سیاق، نوع، سبک، رسم، رویه، روش، شیوه، طرز، اسلوب، طریقه، طریق، روند، متد، طور، مسلک، نحو، منوال
عنوان، سبک، روش، طرز، اسلوب، طریقه، طریق
فارسی به عربی
پیشنهاد کاربران
افتادش، پردازش:اسلوب
ادیبانه
مجید علیائی
جواب . ادیبانه
جواب . ادیبانه
استایل
راه، روش
راه و روش، شیوه
روال، روش، راه، نحو، متد، سیاق، رویه، استیل، شیوه، سیره، منوال، طریق، طریقه، نحوه
روال
نحو
نحوه
نحوه