اسلاتر ( به انگلیسی: Slawter ) سومین کتاب از مجموعه دیموناتا نوشته ی نویسنده ایرلندی دارن شان است. این کتاب از نظر تاریخی بعد از وقایع لرد لاس روی می دهد و از زبان گروبز گریدی روایت می شود. رمان اسلاتر در سال ۲۰۰۶ بوسیله انتشارات هارپر کالینز منتشر شد.
حدود یکسال بعد از وقایع لرد لاس، درویش که به تازگی از جنگ خونین با ارباب شیطانی برگشته، از عوارض روحی پس از نبرد رنج می برد به طوری که شب ها کابوس می بیند و گاهی به گروبز حمله می کند.
تهیه کننده فیلم های ترسناک داویدا هایم، نزد درویش و گروبز می رود و به آنها پیشنهاد می کند که در یک پروژه فیلم ترسناک به نام «اسلاتر» به او کمک کنند. داویدا که به دنبال ساخت یک وحشت واقعی است قصد دارد از تجربیات درویش در زمینه شیاطین برای واقعی نشان دادن فیلم خود بهره بگیرد. درویش قبول نمی کند ولی با اصرار گروبز و بیل - ای این کار را قبول کرده و هر سه نفر آنها به یک دهکده متروک و دورافتاده میروند که برای ساخت فیلم تعمیر شده و نام آن به اسلاتر تغییر پیدا کرده است.
درویش به همراه داویدا و دیگر عوامل ساخت فیلم مثل چودا سول به سختی روی واقعی نشان دادن شیاطین کار می کنند. گروبز و بیل - ای که به همراه درویش به اسلاتر آمده اند در آنجا با بازیگران فیلم مثل امیت و دوقلوهای < کین و کاک> و بو کونیارت ( که رابطه ی خوبی با گروبز ندارد ) آشنا می شوند. یونی سوان که یکی از همراهان داویدا است در اسلاتر کار مشاوره و مواظبت از بچه ها را بر عهده می گیرد و موفق می شود که اعتماد و علاقه درویش را به خود جلب کند. به نظر می رسد که همه چیز طبق برنامه پیش می رود ولی در صحنه ی مرگ امیت یک هیولای واقعی او را می کشد. همه فکر می کنند که این جزء برنامه فیلم است ولی گروبز باور نمی کند. گروبز به سختی تلاش می کند نظر درویش را به سوی خود جلب کند ولی هیچ کس حرفش را باور نمی کند. تا اینکه یکی از دوقلوهای کین ناپدید می شود. گروبز، بیل - ای و یونی را متعاقد می کند و آنها با هم وارد ساختمان های مخصوص می شوند. در آنجا گروبز به کمک جادو اجسادی را پیدا می کند و یک موجود شیطانی به آنها حمله می کند ولی کشته می شود. گروبز با این مدارک به نزد درویش می رود و او در نهایت حرفش را باور می کند. آنها از اسلاتر خارج می شوند ولی لمب ها ( گروهی که بر روی درمان لیکانتروپی کار می کنند و گاهی گرگ نما ها را می کشند ) بیل - ای را می دزدند. درویش برای نجات بیل - ای دو مرید به نام شارمیلا موخرجی و شارک را خبر می کند. آنها به مقر لمب ها حمله می کنند و موفق می شوند بیل - ای را نجات دهند ولی گروبز به این واقعیت پی می برد که تمام اینها توهمات است که احتمالا لرد لاس آن را بوجود آورده، تا حواس آنها را از نقشه اش پرت کند.
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلفحدود یکسال بعد از وقایع لرد لاس، درویش که به تازگی از جنگ خونین با ارباب شیطانی برگشته، از عوارض روحی پس از نبرد رنج می برد به طوری که شب ها کابوس می بیند و گاهی به گروبز حمله می کند.
تهیه کننده فیلم های ترسناک داویدا هایم، نزد درویش و گروبز می رود و به آنها پیشنهاد می کند که در یک پروژه فیلم ترسناک به نام «اسلاتر» به او کمک کنند. داویدا که به دنبال ساخت یک وحشت واقعی است قصد دارد از تجربیات درویش در زمینه شیاطین برای واقعی نشان دادن فیلم خود بهره بگیرد. درویش قبول نمی کند ولی با اصرار گروبز و بیل - ای این کار را قبول کرده و هر سه نفر آنها به یک دهکده متروک و دورافتاده میروند که برای ساخت فیلم تعمیر شده و نام آن به اسلاتر تغییر پیدا کرده است.
درویش به همراه داویدا و دیگر عوامل ساخت فیلم مثل چودا سول به سختی روی واقعی نشان دادن شیاطین کار می کنند. گروبز و بیل - ای که به همراه درویش به اسلاتر آمده اند در آنجا با بازیگران فیلم مثل امیت و دوقلوهای < کین و کاک> و بو کونیارت ( که رابطه ی خوبی با گروبز ندارد ) آشنا می شوند. یونی سوان که یکی از همراهان داویدا است در اسلاتر کار مشاوره و مواظبت از بچه ها را بر عهده می گیرد و موفق می شود که اعتماد و علاقه درویش را به خود جلب کند. به نظر می رسد که همه چیز طبق برنامه پیش می رود ولی در صحنه ی مرگ امیت یک هیولای واقعی او را می کشد. همه فکر می کنند که این جزء برنامه فیلم است ولی گروبز باور نمی کند. گروبز به سختی تلاش می کند نظر درویش را به سوی خود جلب کند ولی هیچ کس حرفش را باور نمی کند. تا اینکه یکی از دوقلوهای کین ناپدید می شود. گروبز، بیل - ای و یونی را متعاقد می کند و آنها با هم وارد ساختمان های مخصوص می شوند. در آنجا گروبز به کمک جادو اجسادی را پیدا می کند و یک موجود شیطانی به آنها حمله می کند ولی کشته می شود. گروبز با این مدارک به نزد درویش می رود و او در نهایت حرفش را باور می کند. آنها از اسلاتر خارج می شوند ولی لمب ها ( گروهی که بر روی درمان لیکانتروپی کار می کنند و گاهی گرگ نما ها را می کشند ) بیل - ای را می دزدند. درویش برای نجات بیل - ای دو مرید به نام شارمیلا موخرجی و شارک را خبر می کند. آنها به مقر لمب ها حمله می کنند و موفق می شوند بیل - ای را نجات دهند ولی گروبز به این واقعیت پی می برد که تمام اینها توهمات است که احتمالا لرد لاس آن را بوجود آورده، تا حواس آنها را از نقشه اش پرت کند.

wiki: اسلاتر