اسلاب
لغت نامه دهخدا
اسلاب. [ اَ ] ( ع ص ، اِ ) ج ِ سَلب. ربوده ها: ثم امر علیه السلام یجمع الاسلاب... و نادی فی الناس من عرف شیئاً من قماشه فلیأخذه. ( ابن الطقطقی ).
فرهنگ فارسی
اسلاب ناقه بچه ناتمام افکندن شتر یا مردن بچه او .
پیشنهاد کاربران
پیشنهادی ثبت نشده است. شما اولین نفر باشید