اسل
لغت نامه دهخدا
اسل. [ اَ س َ ] ( اِخ ) موضعی در کرمزد ( سوادکوه مازندران ). ( سفرنامه مازندران و استراباد رابینو ص 116 بخش انگلیسی ).
اسل. [ اُ ل ُ ] ( اِخ ) اسلو. نام قدیمی که در 1924م. مجدداً برای کریستیانیا پایتخت نروژ اتخاذ شد و آن در خلیج متشکل از ( سکاگِراک ) واقع است و 250000 سکنه دارد و تجارت آن بارونق است.
اسل. [ اَ س َ ] ( اِخ ) نام کوهی بخراسان.
اسل. [ اُ س ِ ] ( اِخ )یکی از جزائر روسیه در بحر بالتیک در مدخل خلیج لیوونیا. طول آن 90 هزار و عرض 50 هزار گز. مرکز آن شهرک آرتسبورگ است. محصولات کتان و حبوبات. لیوونیائیهای باستانی این جزیره را از امکنه متبرکه میدانستند ووقتی متعلق بدانمارک ، و بعدها بسوئد تعلق یافت و سپس روسیه این سرزمین را بالیوونیا ضبط و تسخیر کرد.
فرهنگ فارسی
یکی از جزائر روسیه در بحر بالتیک در مدخل خلیج لیوونیا . طول آن ۹٠ و عرض آن ۵٠ هزار گز . مرکز آن شهرک آرتسبورگ است . محصولات : کتان و حبوبات لیوونیائیهای باستانی این جزیره را از امکنه متبرکه می دانستند و وقتی متعلق بدانمارک و بعدها بسوئد تعلق یافت و سپس روسیه این سرزمین را بالیوونیا ضبط و تسخیر کرد .
فرهنگ عمید
۲. هر چیز باریک و تیز، مانندِ کارد، شمشیر، و تیر.
۳. خار.
۴. نوعی نی که از آن حصیر می بافند، دوخ.
گویش مازنی
دانشنامه عمومی
پیشنهاد کاربران
اِسل یعنی استخر آب به گویش کمره ای و قورچی باشی ای
اسل یعنی استخر گویش لری