اسفیجاب

لغت نامه دهخدا

اسفیجاب. [ اَ / اِ ] ( اِخ ) اسپیجاب. ( جهانگیری ). نام شهری است در ماورأالنهر که آنرا بترکی شبران گویند. ( برهان ). نام شهر عظیم از اعمال ماوراءالنهر در حدود ترکستان و از اعمربلاداﷲ است ، و اسپنجاب نیز گویند. ( سروری ). شهری در فرغانه باقلیم پنجم. ( نخبةالدهر دمشقی ). شهری بزرگ از اعیان بلاد ماوراءالنهر در حدود ترکستان ، و آنرا ولایتی وسیع و قریه های بسیار است که بشهرها مانند و آن از اقلیم پنجم است. طول وی 98 درجه و سدس و عرض 39 درجه و 50 دقیقه و آبادان تر بلاد خدای و انزه و اوسع آن در فراوانی نعمت و درخت و آب جاری و باغهاست و در خراسان و ماوراءالنهر شهری نیست که از خراج معاف باشد بجز اسفیجاب زیرا آن ثغری عظیم است و بهمین سبب ازخراج بخشوده بود تا سکنه آن وجه خراج را در بهای سلاح و معونت بر اقامت در آن سرزمین صرف کنند و مدینه های مجاور آن مانند طراز و صبران و سانیکث و فاراب نیز چنین بودند و حوادث روزگار و تصاریف زمان آنها را دیگرگون ساخت. نخست خوارزم شاه محمدبن تکش بن الب ارسلان بن آق سنقربن محمدبن انوشتکین چون بر ماوراءالنهر مسلط شد و ملوک خانیه را [ که جماعتی بودند و هر یک بخشی از آن نواحی را حفظ میکردند ] برانداخت و کسی از ایشان باقی نماند و خود نیز از حفظ آن شهرها عاجز ماند و بدست خویش اکثر این ثغور را خراب کرد و عساکر وی آنها را به باد غارت دادند و ساکنین آن نقاط مساکن خود را ترک کردند و بقول یاقوت : فبقیت تلک الجنان خاویة علی عروشها تبکی العیون و تشجی القلوب منهدمةالقصور متعطلة المنازل و الدّور و ضل هادی تلک الانهار و جرت متحیرة فی کل أوب علی غیر اختیار. سپس بسال 616 هَ.ق. حوادثی اتفاق افتاد که روزگار نظیر آنها را ندیده و آن ورود تتر - خذلهم اﷲ - از سرزمین چین است و آنان بقایای سکنه این نواحی را هلاک کردند و اثری از آبادی بجا نگذاشتند و اهل این بلاد مردم دیندار و متین و صاحب صلاح و نسک و عبادت بودند و ایشان بحقیقت مسلمان بودند و حدودآنرا حفظ میکردند و شروط آنرا ملتزم بودند و بدعتی در آنان آشکار نشد که مستحق عذاب و جلاء وطن گردند و لکن یفعل اﷲ بعباده مایشاء و یحکم مایرید. ( معجم البلدان ). و رجوع بتاریخ جهانگشای جوینی ج 2 ص 125 شود.

فرهنگ فارسی

شهری است در ماورائ النهر که بترکی آنرا [ شبران ] گویند وهمام سیرام حالیه است .

پیشنهاد کاربران

بپرس