اسفزاری

لغت نامه دهخدا

اسفزاری. [ اَ / اِ ف َ / ف ِ ] ( ص نسبی ) منسوب به اسفزار، شهری بین هرات و سجستان. ( انساب سمعانی ).

اسفزاری. [ اَ / اِ ف َ / ف ِ ] ( اِخ ) ( خواجه امام ) مظفر اسفزاری. یکی از اعاظم منجمین. و اوست که با عمر خیام و جماعتی دیگر از اعیان منجمین در سنه 467هَ.ق. بفرمان سلطان ملکشاه سلجوقی رصد معروف ملکشاهی را که رصد جلالی نیز گویند بستند، و ابن الاثیر در حوادث سنه 467 هَ.ق. ازو به «ابوالمظفر اسفزاری » تعبیر کرده است. ( تعلیقات چهارمقاله عروضی ص 228 ).

اسفزاری. [ اَ / اِف َ / ف ِ ] ( اِخ ) معین الدین. رجوع بمعین الدین شود.

اسفزاری. [ اَ / اِ ف َ / ف ِ] ( اِخ ) نجم الدین یوسف. رجوع به نجم الدین... شود.

فرهنگ فارسی

ابوحاتم مظفر معاصر وهمکار خیام ودر هیئت واثقال وحیل وریاضی متبحر بود و تصانیف بسیار در ریاضیات و آثار علویه داشت . از کارهای ارجمند او آن بود که میزان ارشمیدس را که از روی آن تمیز غش وعیار امکان دارد بساخت وبه خزانه سنجرداد لیکن سعاده الخازن خزانه دار سلطان که مردی نادرست بود از بیم آنکه خیانت او آشکار شود آن ترازو را خرد کرد و چون ابوحاتم از این معنی آگهی یافت از تاثر درگذشت . وی پیش از ۵۱۵ ه . ق . وفات یافت .
معین الدین

فرهنگ عمید

از مردم اسفزار.

پیشنهاد کاربران

بپرس