اسفرم
لغت نامه دهخدا
آذرگون. آزاددرخت. اقحوان ( نوعی از گاوچشم ). بنفشه. بهار ( گاوچشم ). حماحم. خطمی. خیری. سدر. سرو. سوسن. شاهسفرم. شقایق النعمان. قیسوم ( قیصوم. برنجاسف ). گل. مرزنجوش. مرو. معصفر ( کاچیره ). مورد. نرگس. نسترن. فقاح. نمام. نیلوفر. یاسمین : و از عطرها عود و مثلث مشکین بکار باید داشت و از اسفرمها ترنج و نرگس و مانند آن. ( ذخیره خوارزمشاهی ). و اسفرمهاءمعتدل بکار باید داشت چون مورد گل و شاهسفرم. ( ذخیره خوارزمشاهی ). و اندر علاج آنچه از هم و تفکر تولدکند عنایت ابداع بیشتر باید کرد و عطرها و اسفرمهاءتر و روغنهاء خوشبوی بکار باید داشت. ( ذخیره خوارزمشاهی ). || خصوصاً ریحانی است بغایت خوشبوی که آنرا آس نیز گویند. ( آنندراج ). آس بَرّی است. ( تحفه حکیم مؤمن ) ( اختیارات بدیعی ).
فرهنگ فارسی
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
پیشنهاد کاربران
پیشنهادی ثبت نشده است. شما اولین نفر باشید