اسفاقس

لغت نامه دهخدا

اسفاقس. [ ] ( اِ ) ابن البیطار در ذیل کلمه سندریطس آرد: و من الناس من یسمیه ایراقلنا و هو نبات مستأنف کونه فی کل سنة و له ورق شبیه بورق النبات الذی یقال له فراسیون الا انه اطول منه مثل ورق النبات الذی یقال له الاسفاقس. ( ابن البیطار ج 3 ص 39 ).

اسفاقس. [ ] ( اِخ ) قصبه ای است در خطه تونس از آفریقا در میان قابس و مهدیّه در دومنزلی مهدیّه. سور و دژی استوار دارد و زیتون بدانجا فراوان است. ( قاموس الاعلام ترکی ). رجوع به اسفاکس شود.

پیشنهاد کاربران