اسطوانه

لغت نامه دهخدا

( اسطوانة ) اسطوانة. [ اُ طُ ن َ ] ( معرب ، اِ ) معرب اُستون. ستون. ( مهذب الاسماء ) ( خلاص ) ( منتهی الارب ). ساریه. رکن. ج ، اساطین ، اسطوانات. || قوائم ستور. || نره. ( منتهی الارب ). || شریان. ( بحر الجواهر ). || اسطوانة، هو شکل یحیط به دائرتان متوازیتان من طرفیه هما قاعدتاه یصل بینهما سطح مستدیر، یفرض فی وسطه خط مواز لکل خط یفرض علی سطحه بین قاعدتیه. ( تعریفات جرجانی ). جسمی که آغاز کند از دائره ای و منتهی گردد بدائره ای متساوی اوّلی که احاطه کرده باشد به آن بسیطی اسطوانی. رجوع به استوانه شود. اسطوانة، بضم الهمزة فی اللغة ستون و هی اُفعوالة مثل اقحوانة، و نونه اصلیة، لانه یقال اساطین مسطنة. کذا فی الصراح. و عند المهندسین یطلق علی معان منها الاسطوانة المستدیرة. و هی جسم تعلیمی احاطت به دائرتان متوازیتان متساویتان. و سطح مستدیر واصل بینهما بحیث لو ادیر خط مستقیم واصل بین محیطیهما من جهة واحدة علی محیطیهما لماسة فی کل الدورة و قولهم علی محیطیهما متعلق بادیر و قولهم لماسة جواب لو ای ماس ذلک الخط المستقیم ذلک السطح الواصل و هو احتراز عن کرة قطعت من طرفیها قطعتان متساویتان متوازیتان بدائرتین کذلک. و ما قیل ان الاسطوانة المستدیرة شکل یحدث من وصل خط من جهة بین محیطی دائرتین متوازیتین متساویتین کل منهما علی سطح و ادارة ذلک الخط علیهما، ای علی محیطیهما الی ان یعود الی وضعه الاوّل. ففیه انه یحدث من حرکة الخط شکل مسطح لامجسم. ثم الاسطوانة المستدیرة ان کانت مجوفة متساویةالثخن و قطر قاعدة تجویفها الذی هو ایضاً علی شکل الاسطوانة المستدیرة اکبر من نصف قطر قاعدة الاسطوانة بحیث یکون ثخنها اقل من سمکها، ای من ثخن تجویفها فتسمی بالذرقیة والدائرتان قاعدتان للاسطوانة. و الخط الواصل بین مرکزی الدائرتین سهم الاسطوانة و محورها. فان کان ذلک الخط عموداً علی القاعدة فالاسطوانة قائمة. و هی جسم یتوهم حدوثه من ادارة ذی اربعة اضلاع قائم الزوایا علی احد اضلاعه المفروض ثابتاً حتی یعود الی وضعه الاول. و الا فمائلة. و هی جسم یتوهم حدوثه من ادارة ذی اربعة اضلاع غیر قائم الزوایا علی احد اضلاعه المفروض ثابتاً الی ان یعود الی وضعه الاول و منها الاسطوانة المضلعة. و هی جسم تعلیمی احاط به سطحان مستویان متوازیان کثیرالاضلاع کل من السطحین موازیة لاضلاع السطح الاَّخر. و احاطت به ایضاً سطوح ذوات اضلاع اربعة متوازیة، بان یکون کل ضلعین منها متوازیین عدة تلک السطوح عدة اضلاع احدی القاعدتین و قاعدتاهما السطحان المتوازیان فان کانت تلک السطوح التی هی ذوات الاربعة الاضلاع قائمةالزوایا فالاسطوانة قائمة، و الا فمائلة. و منها الاسطوانة التی تکون مشابهة للمستدیرة او المضلعة بان لاتکون قاعدتها شکلاً مستقیم الاضلاع ، و لا دائرة بل سطحاً یحیط به خط واحد لیس بدائرة کالسطح البیضی. و منها اسطوانة تکون سطحاً تحیط به خطوط بعضها مستدیر و بعضها مستقیم. هکذا یستفاد من ضابطة قواعدالحساب و غیره. و الحکم فی ان اطلاقها علی تلک المعانی بالاشتراک اللفظی او المعنوی کالحکم فی المخروط علی ما مر. ( کشاف اصطلاحات الفنون ). شکل مجسمی که پیدا آید از سطحی متوازی الاضلاع قائم الزوایا چون یکی از اضلاع آنرا استوار داری و سطح گرد بگردانی تا بجای نخستین شود. ( بحر الجواهر ). || وردنه. واردن. تیر. چوبه. نیواره. چوچه. دسورده. نغروج. نورد. بیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

معرب استوانه یااستون، ستون، اساطین واساطنه جمع
( اسم ) وردنه تیرک نورد .
شاگردان ذوالنون

فرهنگ عمید

= استوانه

پیشنهاد کاربران

استوانه /اسطوانه:
اصل واژه استوانه فارسی است و اسطوانه معرّب آن است. در متون قدیم بیشتر به صورت اسطوانه آمده است ولی امروزه آن را با "ت " می نویسند و این البته دوست تر است.
( غلط ننویسیم ، ابوالحسن نجفی ، چاپ نهم ۱۳۷۸ ص ۲۵. )

بپرس