اسرائیلی

/~esrA~ili/

معنی انگلیسی:
israeli, isrealite, israelite

لغت نامه دهخدا

اسرائیلی. [ اِ ] ( ص نسبی ) منسوب به اسرائیل. کلیمی. یهودی. موسوی. موسائی. جهود. یهود.

اسرائیلی. [ اِ ] ( اِخ ) او راست کتاب الحمیات و آن را موفق الدین بغدادی مختصر کرده است. ( کشف الظنون ).

اسرائیلی. [ اِ ] ( اِخ ) ابوالفضل منجم. استاد شیخ مهذب الدین عبدالرحیم بن علی. ( عیون الانباء ج 2 ص 244 ).

اسرائیلی. [ اِ ] ( اِخ ) ( الَ.... ) اسحاق بن سلیمان. طبیب گیاه شناس یهودی. رجوع به اسحاق بن سلیمان شود. در کتاب مفردات ابن البیطار چون اسرائیلی مطلق آید مراد اسحاق بن سلیمان اسرائیلی است از جمله در کلمه حصرم و بادرنجبویه.

اسرائیلی. [ اِ ] ( اِخ ) افرائیم بن حسن بن اسحاق بن ابراهیم بن یعقوب مکنی به ابوکثیر. رجوع به افرائیم و عیون الانباء ج 2 صص 105 - 106 شود.

اسرائیلی. [ اِ ] ( اِخ ) اوحدالدین عمران بن صدقة. رجوع به عمران و رجوع به عیون الانباء ج 2 ص 213 و 214 شود.

اسرائیلی. [ اِ ] ( اِخ ) علی بن محمدبن احمدبن اسرائیل اسرائیلی مکنی به ابوالحسن. از مردم جرجان ساکن بکرآباد از محال جرجان. وی از موسی بن عباس و جعفربن حبان و جعفربن محمدبن عبدالکریم و جز آنان روایت دارد. ( انساب سمعانی ).

اسرائیلی. [ اِ ] ( اِخ ) یوسف مکنی به ابوالحجاج. رجوع به یوسف اسرائیلی و رجوع به عیون الانباء ج 2 ص 213 شود.

فرهنگ فارسی

( صفت ) منسوب به اسرائیل کلیمی یهودی موسوی .
ابوالفضل منجم

فرهنگ عمید

۱. مربوط به اسرائیل: شهرک های اسرائیلی.
۲. از مردم اسرائیل: پزشک اسرائیلی.
۳. تهیه شده در اسرائیل: تانک های اسرائیلی.

مترادف ها

israelite (صفت)
عبرانی، اسرائیلی، کلیمی

پیشنهاد کاربران

بپرس