اسدی

/~asadi/

لغت نامه دهخدا

اسدی. [ اَ دی ی ] ( ع اِ ) تار جامه. اُسدی.

اسدی. [ اُ دی ی ] ( ع اِ ) نوعی است از جامه. ( مهذب الاسماء ). جامه تافته. || تار جامه. || گیاهی است. ( منتهی الارب ).

اسدی. [ اَ س َ ] ( ص نسبی ) منسوب به اسد که نام چند قبیله است. ( انساب سمعانی ). || منسوب به بنی اسد: فذکر علان الوراق السعوی ان رجلاً من بنی أسد اختدع معاویة رغبة فی جاهه و میراثه حتی انتمی الی بنی اسد، فتوفی الاسدی الذی غره... ( کتاب الوزراء و الکتاب تصنیف جهشیاری چ عبدالحمید احمد حنفی ص 94 ).

اسدی. [اَ س َ ] ( اِخ ) ابن الحسن محمدبن عبداﷲبن صالح. از علمای لغت و نحو و او خطی نیکو داشت. ( ابن الندیم ).

اسدی.[ اَ س َ ] ( اِخ ) حُدیر اسدی پدر زیاد. تابعی است.

اسدی. [ اَ س َ ] ( اِخ ) علی بن احمد اسدی طوسی مکنی به ابی نصر. کنیه و نام و نسب او بهمین صورت در کتب تذکره آمده و اسدی در انجام کتاب الابنیة عن حقایق الادویة نام و نسب خود را همچنان نوشته است. اسدی لقب یا تخلص شعری است که در انجام همان کتاب و گرشاسبنامه خود را بدان خوانده و تذکره نویسان هم او را بدین طریق یاد کرده اند. قاضی نوراﷲ ششتری از فرهنگ لغات فرس تألیف اسدی و اظهار خود او نقل میکند که نسب او بپادشاهان عجم منتهی میشود. و صاحب مجمع الفصحاء بتقلید او بی سندی وی را بشهریاران ایران مُنتسب میشمارد. ولی در نسخ خطی و چاپی فرهنگ اسدی از آنچه قاضی نوراﷲ نوشته است اثری نیست. و از این گذشته اسدی نسبتی است بچندین قبیله عرب که ذکر آنها در الانساب آمده است و عده ای از گذشتگان بدین نسبت شهرت یافته اند، اگرچه ممکن است نسبت او باشد از جهة ولاء چنانکه بسیاری از ایرانیان بهمین نظر بقبائل عرب منسوب اند. در اینکه مولد یامنشاء یا موطن او شهر طوس بوده هیچ تردید نیست ، چه قطع نظر از اتفاق تذکره نویسان و شهادت خط اسدی در انجام الابنیة، مقدّمه گرشاسبنامه نیز شاهد این نسبت میباشد. اسدی از گویندگان قوی طبع و باریک اندیش و ژرف بین ایران است ، زیرا پس ازآنکه فردوسی داستانسرائی را بآخرین درجه رسانیده و کلمات خوش آهنگ و دلفریب و ترکیبات مأنوس که در بحر متقارب میگنجد و با داستان حماسی مناسب است و معانی طبیعی ( ؟ ) در ضمن آن میتوان آورد بکار برده و مجال سخن را بر پیروان خود هرچه تنگتر ساخته است ، اسدی بداستان سرائی گرائیده و بنظم داستانی که از بسیاری جهات بشاهنامه نزدیک و برخی قصه های آن با نظائر خود از شاهنامه جزئی تفاوت آنهم در شاخ و برگ قصّه دارد دست برده و با تنگی مجال سخن بمدد وسعت فکر و طبع ورزیده و روان ، دری تازه به روی سخن گویان گشوده و طرزی نو بنیاد نهاده است. این سبک تازه که از روش قصیده پردازی عنصری و امثال وی آثار نمایانی دارد و بجای لطافت و سلامت ابیات شاهنامه یک نوع درشتی و جزالت بخود گرفته و از حیث طبیعی بودن معانی بپایه آنها نمیرسد ازآن جهت که بر معانی تازه و ترکیبات غیرمبتذل مشتمل است و قوت و قدرت طبع گوینده را بر ابداع افکار و اختراع تراکیب میرساند، اسدی را در صف گویندگان بزرگ واستادان بلندمرتبه قرار میدهد. اسدی برای معانی عادی تعبیرات و تشبیهاتی آورده که بواسطه تناسب و حسن استعمال آنها را از ابتذال خارج کرده و بکسوت غیرعادی و به اصطلاح ادبا در لباس غرابت جلوه داده است. ابیات او بتشبیه و مجازهای تازه و صنایع لفظی و معنوی مشحون ، و اکثر آنها دارای چندین صنعت میباشد و همین توجه او بصنایع و رعایت جانب لفظ و آنچه از بلاغت انفکاک پذیر است و لازم حتمی آن نیست ، قسمتی از ابیات او را از زیور فصاحت عاری کرده و اکثر آنها را از تأثیر انداخته است ، چنانکه خواننده از مطالعه این داستان و خواندن مطالب متنوع آن که ناچار یکی از آنها با فکر و احساس او مناسب است و میبایست در دلش اثر کند، کمتر در خود تأثیر و تغییر می بیند. و با همین وصف از قدرت قریحه و صنعت سازی گوینده ، انگشت تحیر بدندان میگزد. اسدی از علمای لغت بوده ، و در این فن تبحر داشته ، و بسیاری از دواوین گذشتگان را از روی دقت خوانده و نوادر لغات را بدست آورده و گاهی همانها را در اشعار خود بکار برده.و بدین سبب گرشاسبنامه عده کثیری از لغات فارسی راکه بالفعل مهجور است ، و حتی در اشعار اواخر قرن پنجم و ششم هم کمتر استعمال شده متضمن است ، و میتوان آن را فرهنگ مختصری از زبان فارسی که در ضمن استعمال متصدی بیان لغت میشود حساب کرد. آوردن این لغات اگرچه نظر بحفظ زبان شایسته تحسین و یکی از جهات تقدم این منظومه میباشد، ولی باید تصدیق کرد که تا حدی بفصاحت و نیز رواج آن آسیب رسانیده است و بهترین گواه آن است که فردوسی در شاهنامه که چندین برابر منظومه اسدی است از این لغات کمتر آورده ، با اینکه عنایت او بنگهداری این زبان از اسدی بیشتر بوده است. چنانکه از همین منظومه برمی آید، اسدی از علوم عربیت و نظم و نثر عربی اطلاع کامل ، و درریاضی و بخصوص فلسفه الهی دست داشته و غالب اشعار او در تحت تأثیر این معلومات سروده شده ، و روی هم رفته جنبه فنی آنها بیشتراست. با وجود اطلاعی که اسدی از گذشتگان داشت از اوضاع و احوال عصر خود هم بیخبر نبود، و گاهی از عصر خود اطلاعاتی بدست میدهد. بیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

ابونصر علی بن احمد طوسی شاعر وحماسه سرای ایرانی . قرن پنجمه . ولادت او در اواخر قرن چهارم یا اوایل قرن پنجم صورت گرفته ودوره بلوغ او در شاعری مصادف با انقلابات خراسان وغلبه سلجوقیان بر آن دیار وبر افتادن حکوکت غزنویان از آن ناحیه بود. ناگزیر وی خراسان را ترک کرد وبه مغرب ایران روی نهاد ودر آذر بایجان اقامت گزید. در آنجا باامیر ابودلف پادشاه نخجوان وشجاع الدوله ابوشجاع منوچهر بن شاوور از پادشاهان شدادی ارتباط یافت . تاریخ وفات او را سال ۴۶۵ ه. ق. نوشته اند از آثار وی لغت فرس ( ه . م . ) گرشاسپ نامه ( ه . م . ) مناظرات ( قصایدی در مناظره بین دو چیز یا دوکس مانند شب وروز مغ ومسلمانان ... ) وقطعاتی از شعر او باقی مانده است .
ابن الحسن بن محمدبن عبدالله بن صالح

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] اسدی (ابهام زدایی). اسدی ممکن اشاره به اشخاص و شخصیت های ذیل باشد: • میثم تمار اسدی کوفی، از اصحاب برجستۀ امام علی (علیه السلام) و شهید در راه دفاع از آن حضرت• حبیب بن مظاهر اسدی، از یاران امام علی و امام حسین (علیهماالسلام) و از شهدای کربلا• مسلم بن عوسجه اسدی، از یاران امام علی و امام حسین (علیهماالسلام) و از شهدای کربلا• ابراهیم بن حصین اسدی، از یاران امام حسین (علیه السلام) و از شهدای کربلا• زهیر بن حسان اسدی، از یاران امام حسین (علیه السلام) و از شهدای کربلا• علی بن مظاهر اسدی، از یاران امام حسین (علیه السلام) و از شهدای کربلا• یزید بن مظاهر اسدی، از یاران امام حسین (علیه السلام) و از شهدای کربلا• موقع بن ثمامه اسدی، از یاران امام حسین (علیه السلام) در روز عاشورا• کمیت بن زیاد اسدی کوفی، از شاعران برجسته شیعه درباره اهل بیت و مرثیه امام حسین (علیه السلام)• ابوروح یزید بن رومان اسدی قرشی، از قاریان مدینه و راویان سیره پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم)• ابومریم زر بن حبیش اسدی کوفی، از فاضلان، عالمان، قاریان و آگاهان به معارف قرآن و از چهره های والای تابعین و از یاران بزرگوار علی (علیه السّلام)• بشر بن موسی اسدی بغدادی، بِشْر بن موسی، ابوعلی بن صالح بن شیخ بن عَمِیره اسدی بغدادی، از محدثان اهل سنت (۱۹۰ـ ۲۸۸)• حفص بن سلیمان اسدی، معروف به حفیص و غاضری، مُقری و مشهورترین راوی قرائت عاصم بن ابی النجود (از معروف ترین قرّاء سبعه)• طلیحة بن خویلد اسدی، طُلَیحة بن خُویلد بن نَوْفَل بن نَضلَه، از قبیله بنی اسد، کنیه اش ابوحِبال و مدعی پیامبری• محمد بن مقلاص اسدی، جزء روات ضعیف شیعه و مورد لعن امام صادق (علیه السّلام)• حرملة بن کاهل اسدی، از دشمنان امام حسین (علیه السلام) و قاتل علی اصغر (علیه السلام)• ابوزمعه اسدی، از دشمنان پیامبر گرامی اسلام (صلی الله علیه وآله وسلم) در مکه
...

دانشنامه عمومی

اسدی (قزوین). اسدی، روستایی از توابع بخش کوهین شهرستان قزوین در استان قزوین ایران است. آنها از کرمانشاه در زمان نادرشاه افشار به دلیل شورش ترک زبان ها فرستاده شدند برای مهار شورش علیه حکومت وقت و آنها آنجا ماندگار شدند و در حال حاضر به چند روستا تبدیل شدند که یکی از آنها روستای اسدی است که در ناحیه کوهین قرار دارد. که زبان آنها بعضی ها اعتقاد دارند که کردی است و بعضی ها هم می گویند که لک زبان هستند . روستای اسدی در تمامی فصل ها زیبایی های منحصر به فردی دارد اما در فصل بهار در این روستا تکه ای از بهشت را خواهید دید. مردم این روستا در سال های پیش در روستای قدیمی ( قشلاق ) که با روستای فعلی حدود ۵ یا ۶ کیلومتر فاصله دارد زندگی می کردند اما به دلیل وقوع زلزله آنها خانه های خود را در زمین هایی که در اطراف روستا داشتند ( روستای فعلی ) ساختند و زندگی خود را از نو شروع کردند.
این روستا در دهستان ایلات قاقازان غربی قرار دارد و براساس سرشماری مرکز آمار ایران در سال ۱۳۹۰، جمعیت آن ۲۵ نفر ( ۱۱ خانوار ) بوده است. [ ۱]
عکس اسدی (قزوین)
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلف

مترادف ها

leonine (صفت)
شیری، اسدی، شیر خو

پیشنهاد کاربران

اسدی در عربی به معنای ( من شیرم ) هست اسد در عربی به معنای ( شیر حیوان جنگل ) هست و واژه ( ی ) به معنای َ م.
نام اسدی یکی از نام های مستعار حضرت علی ( اسد الاه ) شیر خدا هست. پس نتیجه میگیریم اسدی نام عربی است نه پارسی!
SD در خودرو یعنی صندوق دار.
حروف S و D برای مخفف سازی عبارت فنگلیشی SANDOGH DAR توسط تولید کننده خودرو ایرانی استفاده شده است.
در خانواده من از فامیل اسدی ( ی ) را حذف میکنن و کلمه اسد باقی میمونه اس در عربی به معنی شیر است

بپرس