اسخیاء

لغت نامه دهخدا

اسخیاء. [ اَ ] ( ع ص ، اِ ) ج ِ سخی. ( غیاث ) ( دهار ). جوانمردان.

فرهنگ معین

( اَ ) [ ع . ] (ص . اِ. ) جِ سخی ، جوانمردان ، سخاوتمندان .

پیشنهاد کاربران

ارباب مکرمت ؛ کریمترین بزرگان. ( ناظم الاطباء ) .
کرام. [ ک ِ ] ( ع ص ، اِ ) ج ِ کریم. بزرگواران. ( از آنندراج ) ( منتهی الارب ) . رجوع به ک - ریم شود. || ج ِ کریمة. ( از اقرب الموارد ) . رجوع به کریمة شود. || در تداول فارسی زبانان ، بزرگان و مردان بزرگ وجوانمرد و بامروت و بلندهمت و اصیل و پاک نژاد و حلیم و مهربان و بلندمرتبت. ( ناظم الاطباء ) :
...
[مشاهده متن کامل]

عطای او نه ز دشمن برید و نه از دوست
چنین بود ره آزادگان و خوی کرام.
فرخی.
نبیذ خور که به نوروز هر که می نخورد
نه از گروه کرام است و نز عداد اناس.
منوچهری.
سپیده دم که وقت کار عام است
نبیذ مشکبو رسم کرام است.
منوچهری.
بر نفس خویش به شکر خدای
سود همی گیر برسم کرام.
ناصرخسرو.
خوی کرام گیر که حری را
خوی کریم مقطع و مبدا شد.
ناصرخسرو.
وگر کریم شود آرزوت نام و لقب
کریم وارت فعل کرام باید کرد.
ناصرخسرو.
جاودان ماند کریم از مدح شاعر زنده نام
زین بود شاعرنوازی عادت و رسم کرام.
سوزنی.
هواخواه او گشته از جان و دل
صغار و کبار و کرام و لئام.
سوزنی.
مدحت از گفتار شاعر محمل صدق است و کذب
صدق در حق کرام و کذب در حق لئام.
سوزنی.
کاین آبنوس و عاج شب روز وروز و شب
چون عاج و آبنوس شکافد دل کرام.
خاقانی.
بوددر غزنین امامی از کرام
نام بودش میوه عبدالسلام.
عطار ( از مصیبت نامه ) .
او چو ذوق راستی دید از کرام
بی تکبر راستی را شد غلام.
مولوی ( مثنوی ) .

بپرس