اسجال

لغت نامه دهخدا

اسجال. [ اِ ] ( ع مص ) دلو دادن. دادن یک دلو و دو دلو. ( منتهی الارب ). دادن یک دول و یا دو دول : اسجله ؛ داد او را یک دلو و دو دلو. ( منتهی الارب ). || بخشیدن. || پر کردن حوض. ( تاج المصادر بیهقی ): اسجل الحوض ؛ پر کرد حوض را از آب. ( منتهی الارب ). || گذاشتن : اسجل الناس. ( منتهی الارب ). || نوشتن و دادن سجل . || رها کردن : اسجل الامر لهم ؛ رها کرد کار را برای ایشان. ( منتهی الارب ). || بسیارخیر شدن : اسجل الرجل. ( منتهی الارب ). || کلام طویل گفتن.

فرهنگ فارسی

دلو دادن

پیشنهاد کاربران

بپرس