اسجاد

لغت نامه دهخدا

اسجاد. [ اِ ] ( ع مص ) سر نگون کردن. ( منتهی الارب ). سر فرودآوردن. ( تاج المصادر بیهقی ). سر فروآوردن. ( زوزنی ). || خم شدن. ( منتهی الارب ). || پیوسته با چشم خمارناک نگریستن. بر یک جا پیوسته بچشم خمارناک نگریستن. ( منتهی الارب ). پیوسته نگریستن بآرام. ( زوزنی ).

اسجاد. [ اَ / اِ ] ( ع اِ ) جهود و ترسا. || جزیه. || دراهم الاسجاد؛ نوعی از درم که بر آن صورت صنم است که آنرا سجده میکردند. ( منتهی الارب ). درمهای خسروانی. ( السامی فی الاسامی ) ( مهذب الاسماء ). درمها که بر آن نقش چهره خسرو پرویز بود و ایرانیان هر گاه چشم بر آن می افکندند نماز میبردند. بیرونی در الجماهر گوید: قال الاعشی :
من یر هوذة یسجد غیر متئب
اذا تعصب فوق التاج او وضعا
له اکالیل بالیاقوت فصلها
صواغها لاتری عیباً و لا طبعا.
و ذلک ان کسری ابرویز کان اکرم هوذةبن علی بتاج فزعمت حنیفة انه لم یره احد من العرب الا سجد لکبریائه و لا احد من العجم الاّ سجد لصورة کسری فیه لرسمهم عند رؤیة صورته فی الدراهم. قال الاسودبن یعفر :
من خمر ذی نطف اغن منطق
وافی بها بدراهم الاسجاد .
( الجماهر بیرونی چ حیدرآباد ص 111 و 112 ).

پیشنهاد کاربران