استیم. [ اَ ] ( اِ ) آستین. ( لغت فرس اسدی ) ( اوبهی ) ( سروری ) ( رشیدی ) ( برهان ) :
خیز و پیش آر از آن می خوشبوی
زود بگشای خیک را استیم.
خسروی.
رجوع به آستین شود. || در نسخه ابوحفص به معنی دهن ظروف آمده و بهمین بیت متمسک شده. ( سروری )( رشیدی ). دهان ظروف و اوانی. ( برهان ). در حاشیه فرهنگ اسدی نخجوانی بیت مذکور به معنی ریم جراحت آمده ولی استیم در این شعر به معنی آستین و مجازاً، دهانه است چنانکه مظفری گوید : بگشای بشادی و فرخی
ای جان جهان استیم خی
کامروز بشادی فرارسید
تاج شعرا خواجه فرخی.
مظفری ( از فرهنگ اسدی ).
استیم. [ اِ ] ( اِ ) ریمی باشد که سر جراحت گاه چون فراهم آید خون فاسد درون وی ریم گردد و بدرد آید تا پاک بیرون نیاید از شر او ایمن نگردد . ( حاشیه فرهنگ اسدی نخجوانی ) ( اوبهی ). جراحتی است که مندمل شده باشد و در میان آن چرک مانده باشد و در بعضی نسخ اشتیم بشین معجمه به معنی ریمی است که در جراحت بمانده باشد. ( سروری ). در شرفنامه آن سرما باشد که بر جراحت زند و بیاماسد و در لسان الشعراء ریمی بود که از جراحت رود. ( سروری ). جراحتی را گویند که گزک شده باشدیعنی سرما خورده باشد و ورم و آماس کرده باشد و بعضی سرمائی را گویند که بر جراحت زند و بیاماساند. گویند اگر آن سرما در شبهای ماهتاب بر جراحت بهایم خوردالبته او را بکشد و بعضی جراحتی را گفته اند که سرش بهم آمده و درونش پر از چرک و ریم باشد و بدون نشتر زدن برنیاید و به معنی چرک و ریم جراحت هم آمده است.( برهان ). خونی که در جراحت ریم بود. ( رشیدی ). مخفف آن ستیم و ستیم افصح بود. ( مجمل اللغة ) :
گفت فردا نشتر آرم پیش تو
خود بیاهنجم ستیم از ریش تو.
رودکی ( حفان ) ( رشیدی ).
وز دروغ تست در جانت دریغوز ستم کاریست ریشت پرستیم.
ناصرخسرو.
امروز سیم گویند. و سیم کشیدن به معنی تاه شدن خستگی و ریش باشد بعلت مجاورت هوای سرد یا آب آلوده.استیم. [ اَ /َ-َس ْ ] ( فعل ) َ-َستیم. هستیم. رفتستیم. گفتستیم.