استیشام

لغت نامه دهخدا

استیشام. [ اِ ] ( ع مص ) کبودی زدن خواستن. وشم کردن طلبیدن. کنده کردن دست و مانند آن خواستن. ( تاج المصادر بیهقی ). نکنده کردن. ( زوزنی ). خال بر تن کوفتن خواستن. دست بسوزن آژدن و نیل ریختن تا نشان ماند. نقش بر دست کندن خواستن بسوزن یا بنوعی دیگر. خال کوبیدن.

پیشنهاد کاربران