استیساد

لغت نامه دهخدا

استیساد. [ اِ ] ( ع مص ) شیر شدن. ( زوزنی ). مانند شیر شدن. شیری نمودن. || دلیر شدن. ( تاج المصادر بیهقی ). دلیری کردن بر. جرأت کردن. || بجای رسیدن نبات. ( تاج المصادر بیهقی ) ( زوزنی ). دراز شدن و روئیدن و بکمال رسیدن گیاه.

پیشنهاد کاربران

- دلیر آمدن ؛ دلیر شدن :
دلیر آمدی سعدیا در سخن
چو تیغت به دست است فتحی بکن.
سعدی.