استیخ

لغت نامه دهخدا

استیخ. [ اِ ] ( ص ) ستیخ. هر چیز راست و بلند چون ستون و نیزه. مستوزی : اتطاء؛ استیخ ایستادن. ( منتهی الارب ).
- استیخ شدن ؛ راست شدن.
- استیخ کردن ؛ سیخ کردن. راست و شق کردن ، چنانکه نره را.
- استیخ کردن گردن یاگوش و جز آن ؛ راست و بلند کردن گردن یا گوش و غیره : اثراَب الیه ؛ گردن را استیخ کرد بسوی او در نگریستن. انشظاظ؛ استیخ کردن نره را. ( منتهی الارب ). و امروز سیخ شدن و سیخ کردن گویند.

فرهنگ فارسی

سیتخ، استیغ، ستیغ: هرچیزراست وبلندمانندستون ونیزه ، استیخ ایستادن: راست ایستادن، سیخ ایستادن
هر چیز راست و بلند مانند ستون

پیشنهاد کاربران

بپرس