استیحال

لغت نامه دهخدا

استیحال. [ اِ ] ( ع مص ) گلناک شدن جای. ( منتهی الارب ). باوحل شدن جای. ( تاج المصادر بیهقی ).

پیشنهاد کاربران

درست نفهمیدم فَردیدتون ( منظورتون ) چیه ولی اگه معنیش رو بخواین ( بخواهین ) ، اینا به ذهنم خطور کرد ( رسید ) :
بر وزن استفعال
استیحال: جمع وَحل -
در گل و لای و لجن زار فرو رفتن، در مُرداب گیر افتادن، آمپاس! -
...
[مشاهده متن کامل]

کدر و مات شدن، تیره و تاریک گشتن، کثیف و چرک آلود گشتن
مانند: به استیهال افتادن >>> در تنگنا و فشار قرار گرفتن
استیهال شدن جامه >>> کثیف شدن لباس
هم آوا است با
استیهال: جمع وَهل
شایسته، پسندیده، خوب، نیکو، بهترین، مناسب، دَرخور، زیبنده، برازنده، سزاوار -
خوشایند، دلپذیر، دلنشین، دلپسند، دلچسب، دلکش، دلربا -
هَراسیدن، ترسیدن، بیمناک شدن، شل کردن، جا زدن، بیخیال شدن، وا دادن!
مانند: به استیهال رسیدن >>> به شایستگی و سزاواری نایل شدن
استیهال گشتگی >>> وا دادگی
حالا باز بستگی به جمله داره که چجوری ( چگونه ) بکار گرفته ( رفته ) باشه؟!
پیروز و سرافراز باشین!

استیحال یعنی چی؟

استیحال یعنی چی
یا منظوراز " استیحال" چیست
سپاسگزارم