استوی

لغت نامه دهخدا

استوی. [ اُ ] ( اِ ) مهره پشت. ( برهان ) ( جهانگیری ).

استوی. [ ] ( اِخ ) قریه ای از نیشابور. و رجوع به اُسْتُوا شود.

فرهنگ فارسی

قریه از نیشابور

مترادف ها

vertebra (اسم)
فقره، ستون فقرات، مهره، بندها، استوی، استخوانهای مهره

vertebral (صفت)
بندها، استوی، استخوانهای مهره

vertebrate (صفت)
بندها، استوی

پیشنهاد کاربران

استوی از ماده استواء در اصل به معنی اعتدال یا مساوات دو چیز با یکدیگر است ، ولی به طوری که بعضی از ارباب لغت و مفسران گفته اند این ماده هنگامی که با علی متعدی شود به معنی استیلاء و سلطه بر چیزی است ، مانند
...
[مشاهده متن کامل]
الرحمن علی العرش استوی خداوند بر عرش استیلا دارد ( طه - 5 ) . و هنگامی که با الی متعدی شود به معنی قصد می آید ، : ثم استوی الی السماء : سپس اراده آفرینش آسمان کرد . ( تفسیر نمونه ج : 20 ص : 229 )

پرداختن به کاری مانند استونی در جمله قرآنی ثم الاستوی علی العرش یعنی سپس به کار عرش پرداخت. اشاره به پس از خلقت زمین و آسمان توسط
خداوند بزرگ جل علی است.
استوی الی، ، :در نهایت چیرگی و زبر دستی و مهارت ، و دانش به ریزترین و درشت ترین جنبه ها، از در تدبیر و تدبّر بر کاری وارد شدن
الرحمن علی العرش استوی
چیره شد . استوار گردید.
یکی مهرورزی خداوندگار
به عرش او نشستی همی استوار

ثم استوی الی السماء
قصد انجام کاری را داشتن

استوى: این کلمه اگر با �علی� باشد به معنی استقرار آید، نظیر اسْتَوى‏ عَلَی الْعَرْشِ‏ یعلم بر تخت استقرار یافت و اگر با �الی� باشد به معنی قصد و توجه است.

بپرس