استنکار

/~estenkAr/

لغت نامه دهخدا

استنکار. [ اِ ت ِ ] ( ع مص ) ناشناختن. ( منتهی الارب ) ( زوزنی ). || دریافتن خواستن امری را که نمیشناسی آنرا. ( منتهی الارب ). || انکار کردن.
- یاء استنکار ؛ یایی که دال بر نکره است : مردی دیدم.

فرهنگ فارسی

( مصدر ) ۱ - نا شناختن . ۲ - خواستار دریافتن امری نا شناس گردیدن ۳ - انکار کردن . یا یائ استنکار . یائ نکره یائ تنکیر : اسبی خریدم .
ناشناختن

فرهنگ معین

(اِ تِ ) [ ع . ] (مص م . ) ۱ - انکار کردن . ۲ - نشناختن .

فرهنگ عمید

شناختن کسی را منکر شدن، انکار کردن.

پیشنهاد کاربران

بپرس