استنقاذ. [ اِ ت ِ ] ( ع مص ) برهانیدن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( زوزنی ). برهانیدن کسی را از کسی. ( منتهی الارب ). رهانیدن کسی را. رهاندن. انقاذ. تخلیص. || بیرون کردن از دست کسی. گرفتن بزور از کسی. || رفع ید عادیة بعوض.
فرهنگ فارسی
نجات کسی راخواستن، کسی راازدست دیگری یاازشری نجات دادن، رهانیدن برهانیدن