استنطاق

/~estentAq/

مترادف استنطاق: بازپرسی، بازجویی، تحقیق، سین جیم

برابر پارسی: بازپرسی

معنی انگلیسی:
interrogation, cross-examination, inquisition

لغت نامه دهخدا

استنطاق. [ اِ ت ِ ] ( ع مص ) گویا گردانیدن. || با هم سخن کردن. || سخن کردن خواستن. ( منتهی الارب ). سخن گفتن کسی را خواستن. || در تداول امروز، بازپرسی. سخن از کسی بیرون کشیدن.
- استنطاق کردن ؛ بازپرسی کردن.
|| الاستنطاق ، مصدر است از باب استفعال. و آن نزد اهل جفر عبارت است از ساختن حروف از عدد حرف لفظی. و این معنی ضمن بیان معنی لفظ بسط خواهد آمد. ( کشاف اصطلاحات الفنون ).

فرهنگ فارسی

طلب نطق وگفتارکردن، به سخن آوردن، کسی رابه سخن گفتن واداشتن، بازپرسی کردن ، بازپرسی
۱ - ( مصدر ) بسخن آوردن بگفتار انگیختن . ۲ - خن گفتن کسی را خواستار شدن . ۳ - ( اسم ) بازپرسی بیرون کشی سخن از کسی . جمع : استنطاقات .
گویا گردانیدن

فرهنگ معین

(اِ تِ ) [ ع . ] ۱ - (مص م . ) به سخن آوردن . ۲ - (اِمص . ) بازپرسی .

فرهنگ عمید

۱. کسی را به سخن گفتن واداشتن.
۲. (حقوق ) بازپرسی کردن، بازپرسی.

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] استنطاق یعنی درخواست سخن گفتن و در کاربرد حقوقی به معنای بازپرسی کردن از متهم است. از آن به مناسبت در باب قضاء و شهادات سخن رفته است.
مستحب است قاضی پس از حضور گواهان در دادگاه، آنان را از یکدیگر جدا کرده و از هر کدام جداگانه استنطاق نماید.
استنطاق در باب شهادات
به نظر مشهور اگر شاهد پیش از استنطاق حاکم شرع، شهادت بدهد، شهادتش پذیرفته نمی‏شود، مگر در حق الله، مثل گواهی بر ترک نماز، روزه و یا زکات که به قول مشهور شهادت پیش از استنطاق پذیرفته است.
ترجیح حق الله یا حق الناس
چنانچه حق، مانند عتق و سرقت، از حقوق مشترک خداوند و آدمی باشد در ترجیح حق اللّه یا حق الناس بر دیگری اختلاف است

جدول کلمات

یارغو

مترادف ها

cross-examination (اسم)
بازرسی، استنطاق، باز جویی

inquest (اسم)
رسیدگی، استنطاق، باز جویی، جستار

fishing expedition (اسم)
تحقیق، استنطاق، بازپرسی قانونی

inquisition (اسم)
عذاب، استنطاق، جستجو، تفتیش عقاید مذهبی از طرف کلیسا

cross-question (اسم)
استنطاق، باز جویی، سوال به طریق استنطاق

فارسی به عربی

استقصاء , تحقیق ، استجواب

پیشنهاد کاربران

زبان یاب :استنطاقی.
زبان یابی:استنطاق
بازپرسی، بازجویی، تحقیق، سین جیم
استدلال منطقی
باز پرسی
به خط نشاندن
مثل: وی را به خط نشاندند که چرا این دروغ را گفتهاست.

بپرس