استنتاج
/~estentAj/
مترادف استنتاج: استقراء، برداشت، نتیجه گیری
برابر پارسی: بدست آوردن، بهره وری
معنی انگلیسی:
لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی
( مصدر ) طلب نتیجه کردن استخراج نتیجه کردن استخراج نتیجه کردن از مقدمات . جمع : استنتاجات .
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
۲. (منطق ) نتیجه گرفتن از مقدمه.
دانشنامه آزاد فارسی
اِستِنتاج (deduction)
از روش های استدلال منطقی و در عین حال نتیجۀ حاصل از این روش. استنتاج روشی برای اثبات است که همیشه بر مجموعه ای از فرض های بنیانی (اصول بدیهی یا فرض های اولیه) استوار است. مثلاً روش استنتاجی می تواند برای اثبات نتایج قوانین جبری و قضایای هندسی به کار رود. اما همۀ روش های اثبات، استنتاجی نیستند. گزاره را می توان با روش استقرایی نیز تأیید کرد؛ در این روش از نمونه ها و موارد صدق متعددی برای اخذ حقیقتی کلی استفاده می شود. نتایج روش استقرا همیشه صادق نیستند (مثلاً حکم به سخت بودن همۀ فلزات از مشاهدۀ سختی بسیاری از فلزات) اما همۀ نتایج حاصل از روش قیاسی باید به شرط صحت مفروضات شان صادق باشند. در هر حیطه ای از معرفت که دارای مجموعه ای از فرض های بنیانی است، روش استنتاج قیاسی برای کشف حداکثر نتایج ممکن به کار می رود. اگر بعضی از نتایج با مشاهدات سازگار نباشد، تجدیدنظر در فرض ها برای سازگارکردن نتایج نظری با مشاهدات لازم می آید.
از روش های استدلال منطقی و در عین حال نتیجۀ حاصل از این روش. استنتاج روشی برای اثبات است که همیشه بر مجموعه ای از فرض های بنیانی (اصول بدیهی یا فرض های اولیه) استوار است. مثلاً روش استنتاجی می تواند برای اثبات نتایج قوانین جبری و قضایای هندسی به کار رود. اما همۀ روش های اثبات، استنتاجی نیستند. گزاره را می توان با روش استقرایی نیز تأیید کرد؛ در این روش از نمونه ها و موارد صدق متعددی برای اخذ حقیقتی کلی استفاده می شود. نتایج روش استقرا همیشه صادق نیستند (مثلاً حکم به سخت بودن همۀ فلزات از مشاهدۀ سختی بسیاری از فلزات) اما همۀ نتایج حاصل از روش قیاسی باید به شرط صحت مفروضات شان صادق باشند. در هر حیطه ای از معرفت که دارای مجموعه ای از فرض های بنیانی است، روش استنتاج قیاسی برای کشف حداکثر نتایج ممکن به کار می رود. اگر بعضی از نتایج با مشاهدات سازگار نباشد، تجدیدنظر در فرض ها برای سازگارکردن نتایج نظری با مشاهدات لازم می آید.
wikijoo: استنتاج
مترادف ها
قیاس، وضع، استنتاج، استنباط، کسر، نتیجه گیری، پی بردن از کل به جزء یا از علت به معلول
قیاس، ایراد، استقراء، مقدمه، ذکر، استنتاج، القاء، قیاس کل از جزء، پیش سخن
انجام، اتمام، خاتمه، پایان، انعقاد، استنتاج، نتیجه، فرجام، ختم، اختتام، سرانجام، ختام، فروداشت، عاقبت
اقتباس، استنتاج، اشتقاق، استخراج، استنساخ، سر چشمه
استنتاج
استنتاج، برخورداری، باروری، تمتع، میوه اوری
استنتاج، نمو، سیر تکاملی، گشایش
فارسی به عربی
پیشنهاد کاربران
پیشنهادِ واژه پارسی به جایِ واژه بیگانه " deduce " ( اروپایی ) و " herleiten /ableiten/deduzieren , . . . " ( آلمانی ) :
پیش از هر چیز باید بگویم ما در زبانِ پارسی واژگانِ " فرنودن، فرنایش" را داریم که
... [مشاهده متن کامل]
1 - " فرنودن" به چمِ " استدلال کردن" برآمده از پیشوندِ " فَر" و بنواژه یِ " نودَن" است.
" نودَن" دارایِ بُن کنونیِ " نای" است که در واژه یِ " فرنایش= فَر. نای. ِش" نمایان است.
پرسش اینجاست که " نودن" به چه معناست؟
" نودن" به معنایِ " هدایت کردن، رساندن/بردن به، سوق دادن، رهنمودن " است و برآمده از ریشه یِ اوستای " نَی" هست.
( " نودن/نای - " ریختی بمانندِ " آ - سودن/آ - سای" ، " اَف - زودن/اَف - زای"، "نِ - مودن/نِ - مای" و. . . " دارد. )
" استنتاج کردن" برابر با " herleiten ، deduzieren " ( آلمانی ) و " deduce" ( اروپایی ) است که در آنها :
" leiten" ( آلمانی ) و " duce - " به معنایِ " هدایت کردن" است و برابر با " نودَن" در بالا.
همچنین ما واژه یِ " beweisfuehrung" را به معنایِ " برهان، استدلال، برهان آوری" که " fuehrung" خود از " fuehren" به معنایِ " هدایت کردن، سوق دادن، منتهی شدن" است.
رویهم رفته واژگانِ " fuehren" و " leiten" از زبانِ آلمانی برابر با " نودَن/نای - " از زبانِ پارسی است.
. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
برابرسازی بجایِ واژگانِ " herleiten" ( آلمانی ) و " deduce" ( اروپایی ) :
1 - تا اینجایِ کار دانستیم که " leiten" و " duce - " با " نودن/نای - " برابرمعنا هستند.
2 - بکارگیریِ پیشوند:
1 - وی/گُ:
کاراییِ پیشوندِ " de" از زبانهایِ اروپایی با پیشوندِ " وی/گُ" از زبانِ پارسی یکسان است.
پس داریم: " گُنودن/گُنای - "
( بکارگیریِ پیشوندِ " de" در زبانهای اروپایی از آنروست که از دلِ انگاره ها ( =فرضها ) در استدلال، آنچه ما با عنوانِ " نتیجه یا پیآمد" می شناسیم، " جداو بیرون کشیده" می شود و پیشوندِ " جدایی" در زبانهایِ اروپایی " de" می باشد.
2 - بکارگیریِ پیشوندِ " پِی":
ازآنجایی که " نتیجه ها" از پیِ / به دنبالِ "فرضها" می آیند، ما از پیشوندِ " پی" نیز می توانیم بهره بگیریم. ( درست بمانندِ واژه یِ پی آمد و. . . )
پس داریم: " پی نودن/پی نای - "
گمانِ من این است که پیشوندِ 2 بهتر از 1 است.
پیش از هر چیز باید بگویم ما در زبانِ پارسی واژگانِ " فرنودن، فرنایش" را داریم که
... [مشاهده متن کامل]
1 - " فرنودن" به چمِ " استدلال کردن" برآمده از پیشوندِ " فَر" و بنواژه یِ " نودَن" است.
" نودَن" دارایِ بُن کنونیِ " نای" است که در واژه یِ " فرنایش= فَر. نای. ِش" نمایان است.
پرسش اینجاست که " نودن" به چه معناست؟
" نودن" به معنایِ " هدایت کردن، رساندن/بردن به، سوق دادن، رهنمودن " است و برآمده از ریشه یِ اوستای " نَی" هست.
( " نودن/نای - " ریختی بمانندِ " آ - سودن/آ - سای" ، " اَف - زودن/اَف - زای"، "نِ - مودن/نِ - مای" و. . . " دارد. )
" استنتاج کردن" برابر با " herleiten ، deduzieren " ( آلمانی ) و " deduce" ( اروپایی ) است که در آنها :
" leiten" ( آلمانی ) و " duce - " به معنایِ " هدایت کردن" است و برابر با " نودَن" در بالا.
همچنین ما واژه یِ " beweisfuehrung" را به معنایِ " برهان، استدلال، برهان آوری" که " fuehrung" خود از " fuehren" به معنایِ " هدایت کردن، سوق دادن، منتهی شدن" است.
رویهم رفته واژگانِ " fuehren" و " leiten" از زبانِ آلمانی برابر با " نودَن/نای - " از زبانِ پارسی است.
. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
برابرسازی بجایِ واژگانِ " herleiten" ( آلمانی ) و " deduce" ( اروپایی ) :
1 - تا اینجایِ کار دانستیم که " leiten" و " duce - " با " نودن/نای - " برابرمعنا هستند.
2 - بکارگیریِ پیشوند:
1 - وی/گُ:
کاراییِ پیشوندِ " de" از زبانهایِ اروپایی با پیشوندِ " وی/گُ" از زبانِ پارسی یکسان است.
پس داریم: " گُنودن/گُنای - "
( بکارگیریِ پیشوندِ " de" در زبانهای اروپایی از آنروست که از دلِ انگاره ها ( =فرضها ) در استدلال، آنچه ما با عنوانِ " نتیجه یا پیآمد" می شناسیم، " جداو بیرون کشیده" می شود و پیشوندِ " جدایی" در زبانهایِ اروپایی " de" می باشد.
2 - بکارگیریِ پیشوندِ " پِی":
ازآنجایی که " نتیجه ها" از پیِ / به دنبالِ "فرضها" می آیند، ما از پیشوندِ " پی" نیز می توانیم بهره بگیریم. ( درست بمانندِ واژه یِ پی آمد و. . . )
پس داریم: " پی نودن/پی نای - "
گمانِ من این است که پیشوندِ 2 بهتر از 1 است.
استنتاج:دریافت.
پنداشت.
پنداشت.
برای واژه سازی برایِ {نتیجه گیری، استنتاج، استنباط، استدلال. . . } می توانیم به زبان های هِندواروپایی دیگر سری بزنیم.
1 - انگلیسی/عنگلیسی:واژه یِ {conclude} را که از پیشوندِ {con:هَم/اَن} و {clude:بستن} ساخته شده است. پس می توان برپایه این، {همبستن/انبستن} را پیشنهاد داد.
... [مشاهده متن کامل]
گزاره:او به این شیوه استدلال کرد
درست تر:او به این شیوه هَمبَست/اَنبَست.
2 - آلمانی:ما {schlie�en}را در این زبان داریم به چَمِ {بستن}. به گمانم شاید همان {همبستن/انبستن} بهتر باشد ولی از این کارواژه نیز می توان بهره برد.
3 - ارمنی:ما {ezrpakel} را که از {ezr:به چَمِ {کنار/بر}} و {pakel:بستن} ساخته شده است و از همین روی، می توان از {کناربستن، بربستن} بهره برد.
ما واژگان {همبستن، انبستن، بستن، کناربستن، بربستن} را داریم، هر چند تا را خواستید می توانید بگویید. ( یا هر واژه پارسی دیگر )
برای نمونه من از {انبستن/همبستن} بکار می برم.
بِدرود!
1 - انگلیسی/عنگلیسی:واژه یِ {conclude} را که از پیشوندِ {con:هَم/اَن} و {clude:بستن} ساخته شده است. پس می توان برپایه این، {همبستن/انبستن} را پیشنهاد داد.
... [مشاهده متن کامل]
گزاره:او به این شیوه استدلال کرد
درست تر:او به این شیوه هَمبَست/اَنبَست.
2 - آلمانی:ما {schlie�en}را در این زبان داریم به چَمِ {بستن}. به گمانم شاید همان {همبستن/انبستن} بهتر باشد ولی از این کارواژه نیز می توان بهره برد.
3 - ارمنی:ما {ezrpakel} را که از {ezr:به چَمِ {کنار/بر}} و {pakel:بستن} ساخته شده است و از همین روی، می توان از {کناربستن، بربستن} بهره برد.
ما واژگان {همبستن، انبستن، بستن، کناربستن، بربستن} را داریم، هر چند تا را خواستید می توانید بگویید. ( یا هر واژه پارسی دیگر )
برای نمونه من از {انبستن/همبستن} بکار می برم.
بِدرود!
لری بختیاری
پَری آژِچ ( اوستایی ) ، ای یا ویس ( هتمتیایی ) ، چیها گِرِهدِن ( پهلوی ) :استنتاج
پَری آژِچ ( اوستایی ) ، ای یا ویس ( هتمتیایی ) ، چیها گِرِهدِن ( پهلوی ) :استنتاج
استنتاج: همتای پارسی این واژه ی عربی، این است:
آیامیش āyāmiŝ ( سغدی )
آیامیش āyāmiŝ ( سغدی )
استنتاج: نتیجه گرفته شده بر اساس سرنخ هایی است که در یک تیکه متن وجود دارد.
استنتاج بیشتر از یک حدس است ولی فقط یک مشاهده خالی هم نیست. ( هر با که استنتاج می کنید اون استنتاج باید مستقیما از اطلاعاتی بیاد که در متن نوشته شده یا وجود داشته باشه. )
... [مشاهده متن کامل]
- استنتاج ایده ای است که از یک جمله یا متن می کشید بیرون. ایده که توسط خود نویسنده در متن نوشته یا چاپ نشده.
استنتاج بیشتر از یک حدس است ولی فقط یک مشاهده خالی هم نیست. ( هر با که استنتاج می کنید اون استنتاج باید مستقیما از اطلاعاتی بیاد که در متن نوشته شده یا وجود داشته باشه. )
... [مشاهده متن کامل]
- استنتاج ایده ای است که از یک جمله یا متن می کشید بیرون. ایده که توسط خود نویسنده در متن نوشته یا چاپ نشده.
هوده وری
🇮🇷 واژه ی برنهاده: فروهازش 🇮🇷
نتیجه ی قوی گرفتن از یک استدلال
به نتیجه رسیدن
نتیجه:زاده.
مُنتِج:زایا .
غیرمنتج ( عقیم ) : نازا.
استنتاج: زاده گیری.
و تازه برداشت همسنگ استنباط است و نه استنتاج.
مُنتِج:زایا .
غیرمنتج ( عقیم ) : نازا.
استنتاج: زاده گیری.
و تازه برداشت همسنگ استنباط است و نه استنتاج.
نتیجه گیری
برابر پارسی واژه ( استنتاج ) ، واژه ( فروهازش ) می باشد.
استقراء= فراهازش
بررسی تکواژهای فروهازش= فرو، بُن آینده کارواژه هاختن ( =هاز ) به چم ( پیش بردن، راهبری کردن ) ، پسوند ( ِش )
تکواژ ( فرو ) به خوبی رویکرد و رهیافت از کل به جزء را در روند استنتاج نشان می دهد.
استقراء= فراهازش
بررسی تکواژهای فروهازش= فرو، بُن آینده کارواژه هاختن ( =هاز ) به چم ( پیش بردن، راهبری کردن ) ، پسوند ( ِش )
تکواژ ( فرو ) به خوبی رویکرد و رهیافت از کل به جزء را در روند استنتاج نشان می دهد.
استنباط یا استنتاج به فرایند یافتن و اثبات کردن نتیجه های منطقی از پیش فرض ها یا حقیقت هایی گفته می شود که از قبل درستی آنها اثبات شده است. قاعده های استنباط معتبر در علم منطق بحث و بررسی می شوند. استنباط در لغت به معنی �به آب رسیدن چاه کن� است و در اصطلاح به معنی آشکار شدن مجهول است.
نتیجه گیری، نتیجه گرفتن
بهره برداری از استدلال
می خواهم ادعا کنم که استنتاج شمارشی ( enumerative induction ) ، فی حد نفسه، نمی بایست شکل موجه از استنتاج غیرقیاسی محسوب شود. 2 من مدعی هستم در مواردی که به نظر می رسد یک استنتاج موجه، مصداقی از استنتاج شمارشی است، آن استنتاج باید مصداق خاصی قسم دیگری از استنتاجی توصیف شود که من آن را »استنتاج از راه بهترین تبیین» ( inference to the best explanation ) می نامم.
... [مشاهده متن کامل]
مدعای من در بخش نخست این مقاله اینگونه است: من مدعی هستم حتی در صورتی که اگر کسی استنتاج شمارشی را به عنوان شکلی از استنتاج غیرقیاسی بپذیرد، مجبور است که وجود «استنتاج از راه بهترین تبیین » را مد نظر قرار دهد. آنگاه استدلال می کنم که تمام استنتاج های موجهی که می توانند به عنوان مصادیق استنتاج شمارشی توصیف بشوند، باید مصادیقی از استنتاج از راه بهترین تبیین نیز توصیف شوند.
لذا، برحسب دیدگاه من، یا اینکه ( 1 ) استنتاج شمارشی همواره موجه نیست، یا ( 2 ) استنتاج شمارشی همواره موجه است اما مورد خاص و غیرجذاب از استنتاج کلی تر معطوف به بهترین تبیین است. اینکه دیدگاه من به عنوان گزاره ( 1 ) بیان شود یا گزاره ( 2 ) ، برتفسیر خاصی از «استنتاج شمارشی» وابسته خواهد بود.
در بخش دوم مقاله، سعی می کنم تا نشان دهم که اگر استنتاج از راه بهترین تبیین ( نه استنتاج شمارشی ) را شکلی از استنتاج غیرقیاسی بدانیم، چگونه می تواند انسان را قادر سازد تا خصیصه جذاب استفاده ما از واژه «دانستن» را توجیه نماید. این امر دلیل دیگری بر توصیف استنتاج های ما به عنوان مصادیق از استنتاج از راه بهترین تبیین، نه مصادیق از استقرای شمارشی، ارائه می دارد.
بخش اول
«استنتاج از راه بهترین تبیین» به طور تقریبی مطابق است با آنچه که دیگران آن را «قیاس فرضی» ( abduction ) ، «روش فرضیه ای» ( the method of hypthesis ) ، «استنتاج فرضی» ( hypothetic inference ) ، «روش حذفی» ( the method of elimination ) ، «استقراء حذفی» ( eliminative induction ) و «استنتاج نظری» ( theoretical inference ) می نامند. من واژه خودم را ترجیح می دهم، به دلیل اینکه معتقدم این واژه از بیشتر اظهارات گمراه کننده درباره واژه های بدیل جلوگیری می کند.
در این استنتاج، انسان از این حقیقت که فرضیه خاصی قراین را تبیین می کند، صدق آن فرضیه را استنتاج می کند. عموما [در مورد یک رویداد]، فرضیه های متعددی وجود خواهد داشت که هریک ممکن است قرائن را تبیین نماید، اما انسان قبل از اینکه استنتاج موجه نماید باید بتواند تمام فرضیه های بدیل را کنار بزند. بنابراین، انسان از این مقدمه که فرضیه خاصی تبیین «بهتر» از قرائن ارائه می دارد تا فرضیه های دیگر، این نتیجه را استنتاج می نماید که فرضیه خاصی صادق است.
البته مشکلاتی درباره نحوه داوری انسان دربارة اینکه فرضیه ای از کفایت بهتری نسبت به فرضیه های دیگر برخوردار است، وجود دارد. چنین داوری احتمالا بر ملاحظاتی نظیر اینکه چه فرضیه ای ساده تر است، بیشتر معقول ( plausible ) است، بیشتر تبیین می کند، کمتر موردی و استعجالی ( ad hoc ) است و نظایر آن، مبتنی خواهد بود. نمی خواهم انکار نمایم که مشکلی درباره تبیین ماهیت دقیق این ملاحظات وجود دارد، اما من در باره این مشکل چیزی بیشتر نمی گویم.
استفاده از استنتاج از راه بهترین تبیین متنوع و گوناگون است. وقتی کارآگاه قرائن را در کنارهم قرار داده و رأی می دهد که این کار [مجرمانه] را باید خدمت کار انجام داده باشد، استدلال می کند که هیچ تبیین دیگری که همه حقایق را تفسیر کند به حد کافی موجه یا ساده نیست که مورد پذیرش قرار گیرد. وقتی دانشمندی وجود أتم ها و ذرات اتمی را استنتاج می کند، صدق تبیینی از داده های گوناگون را که به نظر او تفسیر آن محسوب می شوند، استنتاج می کند. این موارد، موارد و مصادیقی واضح به نظر می رسند اما مواردی متعدد دیگری [نیز] وجود دارند. وقتی استنتاج می کنیم که شاهدی حقیقت را می گوید، استنتاج ما اینگونه خواهد بود: ( 1 ) استنتاج می کنیم که او همانی را می گوید که انجام می دهد، چون به آن باور دارد، ( 2 ) استنتاج می کنیم که او به همان چیزی باور دارد که می گوید، چون واقعا شاهد وضعیتی بوده که توصیف می کند. یعنی اطمینان ما به شهادت او مبتنی بر نتیجه گیری ما از معقول ترین تبیین برای آن شهادت است. اگر ما به این نتیجه برسیم که فکر کنیم تبیین ممکن دیگری از شهادت او وجود دارد ( اگر از باب مثال، او در وضعیتی باشد که بخواهد از تصدیق خودش، احترام زیاد ما را دریافت نماید ) این اطمینان از بین خواهد رفت. یا مثال متفاوت دیگری را مد نظر قرار دهید. وقتی ما از رفتار یک فرد، حقیقتی را درباره تجارب ذهنی او استنتاج می کنیم، به این نتیجه می رسیم که این حقیقت بهتر تبیین می کند تا تبیین های دیگری که ارائه می دارد.
تصور می کنم که این مثال های استنتاج ( و البته، مثال های مشابه بسیار دیگر ) ، مصادیقی هستند که به راحتی به عنوان مصادیقی از استنتاج از راه بهترین تبیین، توصیف می شود. اما نمی دانم که چنین مثال هایی چگونه می تواند به عنوان موارد و مصادیقی از استقرای شمارشی توصیف شود. شاید موجه به نظر آید ( دست کم در بدو امر ) که استنتاج این گزاره از قرائن پراکنده که خدمت کار آن کار را انجام داده، به عنوان استفاده پیچیده از استقرای شمارشی توصیف شود اما درک نحوه دقیق انجام جزئیات چنین استنتاجی، دشوار است. شاید همین اظهارات درباره استنتاج صدق شهادت از [شنیدن] آن نیز صادق باشد. انسان درباره این دو مورد به هر نتیجه ای که برسد، اما سیر استنتاج از داده های تجربی به نظریه ذرات ریز اتمی یقینا به عنوان مصداقی از استقرای شمارشی قابل توصیف نمی نماید. همین امر نسبت به اغلب استنتاج های ما درباره تجربه های ذهنی دیگر انسان ها صادق است.
من مدعی نیستم که برهان قاطعی در اختیار دارم مبنی بر اینکه چنین استنتاج هایی نمی تواند استفاده پیچیده از استقرای شمارشی را نشان دهد. اما تصور می کنم که مسؤلیت برهان در اینج . . .
... [مشاهده متن کامل]
مدعای من در بخش نخست این مقاله اینگونه است: من مدعی هستم حتی در صورتی که اگر کسی استنتاج شمارشی را به عنوان شکلی از استنتاج غیرقیاسی بپذیرد، مجبور است که وجود «استنتاج از راه بهترین تبیین » را مد نظر قرار دهد. آنگاه استدلال می کنم که تمام استنتاج های موجهی که می توانند به عنوان مصادیق استنتاج شمارشی توصیف بشوند، باید مصادیقی از استنتاج از راه بهترین تبیین نیز توصیف شوند.
لذا، برحسب دیدگاه من، یا اینکه ( 1 ) استنتاج شمارشی همواره موجه نیست، یا ( 2 ) استنتاج شمارشی همواره موجه است اما مورد خاص و غیرجذاب از استنتاج کلی تر معطوف به بهترین تبیین است. اینکه دیدگاه من به عنوان گزاره ( 1 ) بیان شود یا گزاره ( 2 ) ، برتفسیر خاصی از «استنتاج شمارشی» وابسته خواهد بود.
در بخش دوم مقاله، سعی می کنم تا نشان دهم که اگر استنتاج از راه بهترین تبیین ( نه استنتاج شمارشی ) را شکلی از استنتاج غیرقیاسی بدانیم، چگونه می تواند انسان را قادر سازد تا خصیصه جذاب استفاده ما از واژه «دانستن» را توجیه نماید. این امر دلیل دیگری بر توصیف استنتاج های ما به عنوان مصادیق از استنتاج از راه بهترین تبیین، نه مصادیق از استقرای شمارشی، ارائه می دارد.
بخش اول
«استنتاج از راه بهترین تبیین» به طور تقریبی مطابق است با آنچه که دیگران آن را «قیاس فرضی» ( abduction ) ، «روش فرضیه ای» ( the method of hypthesis ) ، «استنتاج فرضی» ( hypothetic inference ) ، «روش حذفی» ( the method of elimination ) ، «استقراء حذفی» ( eliminative induction ) و «استنتاج نظری» ( theoretical inference ) می نامند. من واژه خودم را ترجیح می دهم، به دلیل اینکه معتقدم این واژه از بیشتر اظهارات گمراه کننده درباره واژه های بدیل جلوگیری می کند.
در این استنتاج، انسان از این حقیقت که فرضیه خاصی قراین را تبیین می کند، صدق آن فرضیه را استنتاج می کند. عموما [در مورد یک رویداد]، فرضیه های متعددی وجود خواهد داشت که هریک ممکن است قرائن را تبیین نماید، اما انسان قبل از اینکه استنتاج موجه نماید باید بتواند تمام فرضیه های بدیل را کنار بزند. بنابراین، انسان از این مقدمه که فرضیه خاصی تبیین «بهتر» از قرائن ارائه می دارد تا فرضیه های دیگر، این نتیجه را استنتاج می نماید که فرضیه خاصی صادق است.
البته مشکلاتی درباره نحوه داوری انسان دربارة اینکه فرضیه ای از کفایت بهتری نسبت به فرضیه های دیگر برخوردار است، وجود دارد. چنین داوری احتمالا بر ملاحظاتی نظیر اینکه چه فرضیه ای ساده تر است، بیشتر معقول ( plausible ) است، بیشتر تبیین می کند، کمتر موردی و استعجالی ( ad hoc ) است و نظایر آن، مبتنی خواهد بود. نمی خواهم انکار نمایم که مشکلی درباره تبیین ماهیت دقیق این ملاحظات وجود دارد، اما من در باره این مشکل چیزی بیشتر نمی گویم.
استفاده از استنتاج از راه بهترین تبیین متنوع و گوناگون است. وقتی کارآگاه قرائن را در کنارهم قرار داده و رأی می دهد که این کار [مجرمانه] را باید خدمت کار انجام داده باشد، استدلال می کند که هیچ تبیین دیگری که همه حقایق را تفسیر کند به حد کافی موجه یا ساده نیست که مورد پذیرش قرار گیرد. وقتی دانشمندی وجود أتم ها و ذرات اتمی را استنتاج می کند، صدق تبیینی از داده های گوناگون را که به نظر او تفسیر آن محسوب می شوند، استنتاج می کند. این موارد، موارد و مصادیقی واضح به نظر می رسند اما مواردی متعدد دیگری [نیز] وجود دارند. وقتی استنتاج می کنیم که شاهدی حقیقت را می گوید، استنتاج ما اینگونه خواهد بود: ( 1 ) استنتاج می کنیم که او همانی را می گوید که انجام می دهد، چون به آن باور دارد، ( 2 ) استنتاج می کنیم که او به همان چیزی باور دارد که می گوید، چون واقعا شاهد وضعیتی بوده که توصیف می کند. یعنی اطمینان ما به شهادت او مبتنی بر نتیجه گیری ما از معقول ترین تبیین برای آن شهادت است. اگر ما به این نتیجه برسیم که فکر کنیم تبیین ممکن دیگری از شهادت او وجود دارد ( اگر از باب مثال، او در وضعیتی باشد که بخواهد از تصدیق خودش، احترام زیاد ما را دریافت نماید ) این اطمینان از بین خواهد رفت. یا مثال متفاوت دیگری را مد نظر قرار دهید. وقتی ما از رفتار یک فرد، حقیقتی را درباره تجارب ذهنی او استنتاج می کنیم، به این نتیجه می رسیم که این حقیقت بهتر تبیین می کند تا تبیین های دیگری که ارائه می دارد.
تصور می کنم که این مثال های استنتاج ( و البته، مثال های مشابه بسیار دیگر ) ، مصادیقی هستند که به راحتی به عنوان مصادیقی از استنتاج از راه بهترین تبیین، توصیف می شود. اما نمی دانم که چنین مثال هایی چگونه می تواند به عنوان موارد و مصادیقی از استقرای شمارشی توصیف شود. شاید موجه به نظر آید ( دست کم در بدو امر ) که استنتاج این گزاره از قرائن پراکنده که خدمت کار آن کار را انجام داده، به عنوان استفاده پیچیده از استقرای شمارشی توصیف شود اما درک نحوه دقیق انجام جزئیات چنین استنتاجی، دشوار است. شاید همین اظهارات درباره استنتاج صدق شهادت از [شنیدن] آن نیز صادق باشد. انسان درباره این دو مورد به هر نتیجه ای که برسد، اما سیر استنتاج از داده های تجربی به نظریه ذرات ریز اتمی یقینا به عنوان مصداقی از استقرای شمارشی قابل توصیف نمی نماید. همین امر نسبت به اغلب استنتاج های ما درباره تجربه های ذهنی دیگر انسان ها صادق است.
من مدعی نیستم که برهان قاطعی در اختیار دارم مبنی بر اینکه چنین استنتاج هایی نمی تواند استفاده پیچیده از استقرای شمارشی را نشان دهد. اما تصور می کنم که مسؤلیت برهان در اینج . . .
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٧)