استنبه

لغت نامه دهخدا

استنبه. [ اِ تَم ْ ب َ / ب ِ ] ( ص ) چیزی زشت و کریه. ستنبه. ( انجمن آرا ). چیزی درشت و ناتراشیده :
صحبت عام آتش و پنبه ست
زشت نام و تباه و استنبه ست.
سنائی.
|| صورتی باشد بغایت کریه منظر که طبع از دیدنش رمان و هراسان گردد. || مردم دلیر و صاحب قوت و قوی بازو. || ( اِ ) سنگینی را نیز گویند که در خواب بر مردم افتد و بعربی کابوس خوانند. || دیو، مقابل پری. ( برهان ). و رجوع به ستنبه شود.

فرهنگ فارسی

ستنبه: زشت، درشت، ستبر ، قوی، دلیر ، دیو ، به معنی کابوس هم گفته شده
۱ - ( صفت ) زشت کریه درشت و ناتراشیده . ۲ - ( اسم ) صورتی بغایت کریه منظر . ۳ - کابوس بختک . ۴ - دیو . ۵ - ( صفت ) دلیر صاحب قوت .

فرهنگ معین

(اِ تَ بِ ) ۱ - (ص . ) زشت ، کریه . ۲ - (اِ. ) کابوس . ۳ - دیو.

پیشنهاد کاربران

بپرس