استناره

لغت نامه دهخدا

( استنارة ) استنارة. [اِ ت ِ رَ ] ( ع مص ) روشن شدن. ( منتهی الارب ). || مدد خواستن به شعاع و روشنی جستن. یقال : استنار به ؛ اذا استمد شعاعه. || دور داشتن زن را از تهمت. ( منتهی الارب ). || فیروزی یافتن. پیروزی یافتن. یقال : استنار علیه. ( منتهی الارب ).

فرهنگ فارسی

طلب نوروروشنایی کردن، روشنی جستن، روشن شدن
( مصدر ) ۱ - روشن شدن . ۲ - مدد خواستن بشعاع روشنی جستن .

فرهنگ معین

(اِ تِ رِ ) [ ع . استنارة ] (مص ل . ) ۱ - روشن شدن . ۲ - مدد خواستن به شعاع ، روشنی جستن .

پیشنهاد کاربران

بپرس