(اِ تِ بَ ) [ ع . استنابة ] (مص م . ) به نیابت خواستن کسی را.
فرهنگ عمید
کسی را نایب کردن.
پیشنهاد کاربران
"و محمود باستنابت فیروزکوه و تقریر آن هم برو رسولی در مصاحبت علامه کرمان بحضرت سلطان [محمد خوارزمشاه] روان کرد. " ( تاریخ جهانگشای جوینی ج۲ به تصحیح و تحشییه علامه قزوینی )