استمساک

لغت نامه دهخدا

استمساک. [ اِ ت ِ ] ( ع مص ) چنگ درزدن. ( منتهی الارب ) ( تاج المصادر بیهقی ) ( زوزنی ) ( غیاث ). سخت داشتن دست و غیره در چیزها. اعتصام : استمساکاً به ؛ تعویلاً به. || احتباس.
- استمساک کردن به ؛ دست اندرزدن به.

فرهنگ فارسی

تمسک جستن، چنگ درزدن به چیزی، چیزی رادست آویزساختن
۱ - ( مصدر ) دست در زدن تمسک جستن . ۲ - ( اسم ) تمسک اعتصام .

فرهنگ معین

(اِ تِ ) [ ع . ] ۱ - (مص ل . ) چنگ در زدن ، تمسک جستن . ۲ - (اِمص . ) تمسک ، اعتصام .

فرهنگ عمید

متوسل شدن، تمسک جستن.

پیشنهاد کاربران

کلمه ( استمساک ) که مصدر است برای فعل ماضی ( استمسک ) به معنای چنگ زدن و چیزی را محکم چسبیدن است .
استمساک به معنی �خودداری�، �دوری جستن� نیز آمده است. چنانکه در دعای حضرت سجاد می خوانیم: و لا استمساک بی عن الخطایا

بپرس