استمالت

/~estemAlat/

مترادف استمالت: دلجویی، مهربانی، نوازش

معنی انگلیسی:
conciliation, pacification, palliation, placation, propitiation, redress

فرهنگ فارسی

مایل شدن ، بطرف ودمیل دادن، بسوی خودمتمایل ساختن، بسوی خود آوردن، کسی راباسخن خوش دلجویی کردن، دلخوشی دادن
۱ - ( مصدر ) کسی را بسخن خویش بسوی خود خواندن دلجویی کردن دل گرم کردن کسی را . ۲ - نرمی کردن . ۳ - ( اسم ) دلجویی نوازش . ۴ - ( مصدر ) مایل شدن میل کردن بسویی . ۵ - بمعنی گوشمالی گرفته شده : ( هستم از استمالت دوران چون شتر مرغ عاجز و حیران . ) ( سنائی )

فرهنگ معین

(اِ تِ لَ ) [ ع . استمالة ] ۱ - (مص م . ) دلجویی کردن . ۲ - (اِمص . ) دلجویی ، نوازش . ۳ - (مص ل . ) میل کردن به سویی .

فرهنگ عمید

دلجویی کردن.

مترادف ها

propitiation (اسم)
دلجویی، استمالت، فرونشاندن خشم و غضب

پیشنهاد کاربران

رفع آلام و درد بر اثر مالش دادن محل درد در وجود همنوع و دوست آسیب دیده دست محبت بر سر کسی کشیدن
به دلجویی از کسی پرداختن
تفقّد
دل جویی کردن
تلاش برای ناراحتی کسی را از بین بردن
با مهربانی و نرمی رفتار کردن
برای مثال : مثلا ۱ با ۲ قهر کرده و ۲ تلاش برای دلجویی از ۱ می کند
استمالت یا سیاست استمالت در معنای پراکماتیزم خود در عامه ـ پاچه خواری ـ و عامه تر از آن ـ مردم فهم ـ متمایل به خواسته فردی بطور شنیع و استفاده از هر ابزاری مشمئزی که طرف مخاطب را به خواسته های خود جذب کند ـ
کسی را به سخن خویش به سوی خود خواندن، دلجویی کردن، دل گرم کردن کسی را. نرمی کردن. ( اِمص. ) دلجویی، نوازش. ( مص ل. ) مایل شدن، میل کردن به سویی. ( ف. ) به معنی گوشمالی گرفته شده.
دلجویی
و با مسعود طریق استمالت می سپردند
مجمع الانساب ص65

بپرس