لغت نامه دهخدا
استماء. [ اِ ت ِ ] ( ع مص ) اراده دیدن کسی کردن. || دریافتن نیکویی را در کسی. ( منتهی الارب ).تَوَسﱡم خیر. || جستن و طلب کردن آهوان را در جای باش آنها بعد طلوع سهیل. ( منتهی الارب ). بصید شدن. ( تاج المصادر بیهقی ). برای شکار بیرون رفتن. || پوشیدن پای تابه را برای شکار آهودر گرما. ( از منتهی الارب ). || عاریت کردن پای تابه را برای شکار آهو در گرما. ( منتهی الارب ).