استلقاء. [ اِ ت ِ ] ( ع مص ) ستان خفتن. ( مجمل اللغه ) ( منتهی الارب ). بپشت واخسپیدن. بپشت واخوابیدن. به ستان واخفتن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( زوزنی ). بر پشت واخسپیدن. ( غیاث ). بر قفا خفتن. ( منتهی الارب ). ستان افتادن. بر پشت افتادن. طاق باز خوابیدن : استلقی علی ظهره و نیز سلقته فاستلقی ؛ ستان بر زمین افکندم او را پس ستان افتاد. ( منتهی الارب ).