استقضاء

لغت نامه دهخدا

استقضاء. [ اِ ت ِ ] ( ع مص ) طلب قضاء قاضی کردن. ( زوزنی ) ( تاج المصادر بیهقی ). یقال : اُستقضی ( مجهولاً ). ( منتهی الارب ). || حکم خواستن. || طلب گزاردن. پرداختن دین خواستن. وام بازدادن طلبیدن. وام بازدادن خواستن. ( منتهی الارب ).

فرهنگ معین

(اِ تِ ) [ ع . ] (مص م ) قضاوت خواستن ، تقاضای حق خود را کردن .

پیشنهاد کاربران

بپرس