استقرار
/~esteqrAr/
مترادف استقرار: استواری، اسکان، ایستادگی، تثبیت، تحکیم، ثبات، ثبوت، جایگیری، قرار
برابر پارسی: برپایی، استوارشدن، جاگرفتن، جایگیری
معنی انگلیسی:
لغت نامه دهخدا
- استقرار پیدا کردن ؛ قرار گرفتن.
- استقرار دادن ؛ قرار و ثبات دادن.
- استقرار گرفتن ؛ آرام گرفتن. قرار یافتن. استوار شدن.
- استقرار یافتن ؛ آرام گرفتن. قرار یافتن. استوار شدن.
فرهنگ فارسی
۱ - ( مصدر ) قرار یافتن ثابت شدن پابر جا شدن . ۲ - آرام یافتن آرام گرفتن . ۳ - ( اسم ) ثبات سکون آرام . ۴ - رجعتی که موجب شود تا ستارگان بنقط. حرکت خود باز گردند .
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
۲. مستقر شدن، ساکن شدن.
فرهنگستان زبان و ادب
{deployment} [علوم نظامی] قرار گرفتن نیروها با آرایش ویژه در مناطق عملیاتی
دانشنامه اسلامی
[ویکی فقه] ثبات و قرار داشتن را استقرار گویند.
واژۀ استقرار در باب های بسیاری مانند طهارت، صلات، زکات، خمس، تجارت، دین، اجاره، نکاح، صید و ذباحه، ارث، قصاص و دیات به کار رفته و مراد از آن، به لحاظ آن چه بدان اضافه می شود، متفاوت است که به مهم ترین موارد آن اشاره می شود.
مراد، ثبات عادت زن در حیض از جهت عدد و زمان یا یکی از آن دو است، در مقابل مضطربه که عادت ثابتی ندارد.
← حکم این نوع عادت زن
استقرار معتبر در نماز یا به لحاظ نمازگزار است که از آن به طمأنینه، مقابل اضطراب و سکون، مقابل حرکت تعبیر می شود و یا به لحاظ مکان نمازگزار؛ هر چند خود او ایستاده و آرام باشد.
← حکم استقرار مکان نمازگزار
مراد، ثبوت وجوب بر ذمّۀ مکلّف پس از تحقّق شرایط آن است مانند استقرار وجوب حج پس از حصول استطاعت و ترک آن در سال استطاعت.
در این صورت، مکلّف موظف است به هر صورت ممکن، حج را در سال های بعد انجام دهد.
منظور از استقرار دین
...
مراد، ثبات عادت زن در حیض از جهت عدد و زمان یا یکی از آن دو است، در مقابل مضطربه که عادت ثابتی ندارد.
← حکم این نوع عادت زن
استقرار معتبر در نماز یا به لحاظ نمازگزار است که از آن به طمأنینه، مقابل اضطراب و سکون، مقابل حرکت تعبیر می شود و یا به لحاظ مکان نمازگزار؛ هر چند خود او ایستاده و آرام باشد.
← حکم استقرار مکان نمازگزار
مراد، ثبوت وجوب بر ذمّۀ مکلّف پس از تحقّق شرایط آن است مانند استقرار وجوب حج پس از حصول استطاعت و ترک آن در سال استطاعت.
در این صورت، مکلّف موظف است به هر صورت ممکن، حج را در سال های بعد انجام دهد.
منظور از استقرار دین
...
wikifeqh: استقرار
مترادف ها
تاکید، تصدیق، تایید، شهادت، تثبیت، ابرام، استقرار
بناء، بنگاه، استقرار، سازمان، تشکیل، تاسیس، برقراری، برپایی، موسسه، دسته کارکنان
اوج، درجه، پرتاب، استقرار، سرازیری، گام، پلکان، زیر و بمی صدا، قیر، دانگ صدا، لباب، ضربت با چوگان، اوج پرواز، جای شیب
استقرار، منزل گیری، سپارش پول، ودیعه گذاری
استقرار، منزل گیری، سپارش پول، ودیعه گذاری
استحکام، استقرار، سفت سازی
فارسی به عربی
پیشنهاد کاربران
استقرار: همتای پارسی این واژه ی عربی، این است:
نیشز niŝez ( سغدی: نیشذ niŝeż )
نیشز niŝez ( سغدی: نیشذ niŝeż )
ماندگار:استقرار.
{استقرار} واژه ای با ریشه هندو اروپایی است که به زبان عربی نیز راه پیدا کرده است.
این واژه {استقرار} از ریشه {اِستا} هندو اروپایی گرفته شده است که ایستادن در پارسی و {stand} در انگلیسی برگرفته از همین است.
... [مشاهده متن کامل]
سپس، عرب ها واژه ای بر آهنگ {اِستِفعال} با این ریشه ساختند تا ریشه {قر} را از آن بگیرند و واژگان دیگری از آن بسازند.
اگر در پارسی بخواهیم واژه سازی کنیم، واژه {ایستِش، ایستادن} برابر های از پیش ساخته این واژه هستند که جا افتاده هم هستند.
به گمانم {ایستِش} از {ایستادن} بهتر است، چون توانایی پخش بیشتری دارد.
بِدرود!
این واژه {استقرار} از ریشه {اِستا} هندو اروپایی گرفته شده است که ایستادن در پارسی و {stand} در انگلیسی برگرفته از همین است.
... [مشاهده متن کامل]
سپس، عرب ها واژه ای بر آهنگ {اِستِفعال} با این ریشه ساختند تا ریشه {قر} را از آن بگیرند و واژگان دیگری از آن بسازند.
اگر در پارسی بخواهیم واژه سازی کنیم، واژه {ایستِش، ایستادن} برابر های از پیش ساخته این واژه هستند که جا افتاده هم هستند.
به گمانم {ایستِش} از {ایستادن} بهتر است، چون توانایی پخش بیشتری دارد.
بِدرود!
آرام گرفتن
جایگیری
🇮🇷 همتاهای پارسی
جاگیری
جاگیرانی
جاگیری
جاگیرانی
پا گرفتن. [ گ ِ رِ ت َ] ( مص مرکب ) مستقر شدن. دوام کردن. ثبات یافتن. استوار شدن. - پا گرفتن کاری و امری ؛ رونق و ثبات آن.
- پا گرفتن قبری را ؛ سطح آنرا از زمین برآوردن. تسنیم.
- پا گرفتن برف ؛ نشستن آن بر زمین چندانکه بزودی ذوب نشود.
- پا گرفتن طفل ؛ براه افتادن وی.
- پا گرفتن قبری را ؛ سطح آنرا از زمین برآوردن. تسنیم.
- پا گرفتن برف ؛ نشستن آن بر زمین چندانکه بزودی ذوب نشود.
- پا گرفتن طفل ؛ براه افتادن وی.
مستقر شدن
مثال: استقرار نیروهای تنفگدار سپاه در مرز غربی کشور در جنگ با ایران و عراق.
مثال: استقرار نیروهای تنفگدار سپاه در مرز غربی کشور در جنگ با ایران و عراق.
استقرار در اصل از ماده قر ( بر وزن حر ) به معنی سرما است و از آنجا که سرمای شدید هوا انسان و موجودات دیگر را خانه نشین می کند ، این کلمه به معنی سکون و توقف و قرار گرفتن آمده است ، و استقرار به معنی ثبات و قرار یافتن می آید .
هوالعلیم
استِقرار : قرار گرفتن. . .
استِقرار : قرار گرفتن. . .
استقرار ( Setting up ) : [ اصطلاح نقشه برداری] مقصود مستقر ساختن تئودلیت بر روی سه پایه به نحوی است که بالا محور اصلی دستگاه از نقطه ( S علامت ایستگاه ) بگذرد و ثانیاً امتداد آن در راستای قائم ( شاغول ) باشد. در این صورت عمل استقرار شامل دو مرحله است.
... [مشاهده متن کامل]
تمرکز استگاه گذاری Centring
تراز کردن Leveling up
زاویه حامل Vector angle
کوچکترین زاویه ای که بین امتداد شمال – جنوب و امتداد مفروض تشکیل می شود زاویه حامل گویند و جهت زاویه در نظر گرفته نمی شود.
... [مشاهده متن کامل]
تمرکز استگاه گذاری Centring
تراز کردن Leveling up
زاویه حامل Vector angle
کوچکترین زاویه ای که بین امتداد شمال – جنوب و امتداد مفروض تشکیل می شود زاویه حامل گویند و جهت زاویه در نظر گرفته نمی شود.
مستقر شدن
تثبیت
تثبیت
اسکان
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٤)