استغنا

/~esteqnA/

مترادف استغنا: بی نیازی، توانگری، خودکفایی، علوطبع، کمال، ناز ، نیاز

متضاد استغنا: نیازمندی

فرهنگ فارسی

۱ - ( مصدر ) توانگری خواستن خواستار بی نیازی بودن . ۲ - توانگر شدن بی نیاز گشتن . ۳ - ( اسم ) بی نیازی توانگری . ۴ - عدم تقید بی قید بودن . ۵ - ناز . ۶ - حالتی است که عارفان کامل بدان نایل آیند و آن بی نیازی از ماسوی الله ( آنچه جز خداست ) و نیاز و فقر در برابر خداوند است . یا استغنائ از ... بی نیاز شدن از ... یا استغنائ بخرج دادن . بی نیازی نمودن استکبار . یا استغنائ طبع . مناعت طبع بلند طبعی بی پروا بودن نسبت بامور جزئی و ناچیز .

فرهنگ عمید

۱. توانگری، بی نیازی.
۲. توانگر شدن، بی نیاز شدن.
۳. مناعت طبع، وارستگی.
۴. (تصوف ) بی نیازی خداوند.
۵. اظهار بی تمایلی معشوق به عاشق برای برانگیختن اشتیاق وی.

مترادف ها

disdain (اسم)
اهانت، تحقیر، عار، استغنا

پیشنهاد کاربران

از هم خانواده مستغنی است به معنی بی نیاز
یعنی توانگر غنی
از کلمه غنی گرفته شده به معنی بی نیاز شدن
استغنا. املاءِ ناصحیح استغناء ( توجه شود به «ء» ) .

بپرس