استعلاج
/~este~lAj/
مترادف استعلاج: چاره جویی، درمان جویی، درمان خواهی، شفاخواهی
معنی انگلیسی:
لغت نامه دهخدا
- استعلاج بیمار ؛ معالجه طلبیدن. درمان خواستن او.
|| زفت شدن پوست. ( زوزنی ). زفت پوست شدن. ( تاج المصادر بیهقی ). درشت گردیدن پوست. ( منتهی الارب ). سخت شدن پوست. ستبر و سخت شدن پوست.
فرهنگ فارسی
۱ - ( مصدر ) درمان جستن علاج بیماری طلبیدن مداوای مرض خواستن . ۲ - چاره خواستن . ۳ - ( اسم ) چاره جویی .
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
۲. معالجه کردن، درمان کردن.
پیشنهاد کاربران
🇮🇷 واژه ی برنهاده: درمانخواست 🇮🇷