استعلاج

/~este~lAj/

مترادف استعلاج: چاره جویی، درمان جویی، درمان خواهی، شفاخواهی

معنی انگلیسی:
seeking a remedy

لغت نامه دهخدا

استعلاج. [ اِ ت ِ ] ( ع مص ) طلب علاج کردن. ( غیاث ).
- استعلاج بیمار ؛ معالجه طلبیدن. درمان خواستن او.
|| زفت شدن پوست. ( زوزنی ). زفت پوست شدن. ( تاج المصادر بیهقی ). درشت گردیدن پوست. ( منتهی الارب ). سخت شدن پوست. ستبر و سخت شدن پوست.

فرهنگ فارسی

علاج خواستن، طلب علاج کردن، درمان درد خواستن، طلب چاره و علاج کردن
۱ - ( مصدر ) درمان جستن علاج بیماری طلبیدن مداوای مرض خواستن . ۲ - چاره خواستن . ۳ - ( اسم ) چاره جویی .

فرهنگ معین

(اِ تِ ) [ ع . ] ۱ - (مص م . ) درمان بیماری طلبیدن . ۲ - (اِمص . ) چاره جویی .

فرهنگ عمید

۱. علاج خواستن، درمان خواستن، طلب چاره و علاج کردن.
۲. معالجه کردن، درمان کردن.

پیشنهاد کاربران

بپرس