استعجام

لغت نامه دهخدا

استعجام. [ اِ ت ِ ] ( ع مص ) بسته شدن. ( زوزنی ) ( تاج المصادر بیهقی ). ناتوان شدن بسخن گفتن. عاجز شدن در سخن. بسته گردیدن بر کسی سخن و ناتوانی از فصیح گفتن : استعجم علیه الکلام. || خاموش گشتن از پاسخ سائل : استعجم عن جواب السائل. || قادر نشدن بر قرائت جهت غلبه خواب.( منتهی الارب ). || بسته و مبهم شدن کلام.

فرهنگ فارسی

( مصدر ) ۱ - پوشیده شدن . ۲ - ناتوان شدن بسخن گفتن عاجز شدن در سخن . ۳ - خاموش گشتن از پاسخ سایل . ۴ - بسته و مبهم شدن کلام .

فرهنگ معین

(اِ تِ ) [ ع . ] (مص ل . ) ۱ - پوشیده شدن . ۲ - ناتوان شدن به سخن گفتن ، عاجز شدن در سخن . ۳ - خاموش گشتن از پاسخ سایل ۴ - بسته و مبهم شدم کلام .

فرهنگ عمید

۱. عاجز شدن در سخن، ناتوان شدن در سخن گفتن.
۲. فروماندن در پاسخ دادن به پرسش کسی.

پیشنهاد کاربران

بپرس