استعاط

لغت نامه دهخدا

استعاط. [ اِ ت ِ ] ( ع مص ) دارو وا بینی خویش کردن. ( تاج المصادر بیهقی ). دارو به بینی خویش واگرفتن. ( زوزنی ). خود به بینی خویش دارو ریختن. دارو به بینی کشیدن. سعوط کردن. و الاستعاط بمرارته [بمرارة حجلی ] کل شهر یذکی الذهن.و اذا استعط بمرارة الحجل انسان فی کل یوم 3 جاد ذهنه و قل نسیانه و قوی بصره. ( ابن بیطار ج 2 ص 13 ).

پیشنهاد کاربران

از بین بردن حقی به توسط صاحب حق.
استعاط:[اصطلاح حقوق] از بین بردن حقی به توسط صاحب حق

بپرس