استطلاق


معنی انگلیسی:
asking for a divorce

لغت نامه دهخدا

استطلاق. [ اِ ت ِ ] ( ع مص ) رهانیدن از بند. ( غیاث ). || گرفتن و گزیدن ساروان ناقه ای را برای خود. گرفتن راعی و اختیار کردن او ناقه را برای خود. ( منتهی الارب ). || استطلاق بطن ؛ راندن شکم. رفتن شکم. گشاده شدن شکم. ( تاج المصادر بیهقی ) ( زوزنی ). شکم رَوَه. شکم روش. اسهال.

فرهنگ فارسی

رهایی خواستن، رهانیدن ازبند ، گشوده شدن شکم، مبتلابه اسهال شدن
( مصدر ) ۱ - رهایی خواستن . ۲ - رهانیدن از بند . ۳ - گشوده شدن شکم روانی شکم مبتلا باسهال گشتن .

پیشنهاد کاربران

بپرس