استرک

لغت نامه دهخدا

استرک. [ اِ ت ِ رَ] ( اِ ) بیخ خوشبوئی است که بترکی قره کولک گویند و میعه سایله هم گویند. ( شعوری ). رجوع به اصطرک شود.

استرک. [ اَ ت َ رَ ] ( اِخ ) قصبه ای در استراباد، که گویند یزیدبن مهلب از سران عرب استراباد را در محل آن بناکرد. ( سفرنامه مازندران و استراباد رابینو صص 71 - 72 بخش انگلیسی ).

فرهنگ فارسی

( اسم ) ۱ - درختچه ای از راست. استرکها که اغلب در نواحی حاره میروید ( بندرت در نواحی معتدل دیده میشود. ) برگهایش ساده و منفرد و بدون زبانک و پوشیده از کرک گلهایش دارای تقارن محوری با تقسیمات ۵ تایی است . پرچمهایش در دو ردیف قرار گرفتهاند و میوهاش شفت یاسته میباشد اصطرک شجر استرک درخت صمغ استرک درخت استرک قره بوخور قره کونوک آغاجی شجر سطرکا شجره الاسطرسه .
قصبه در استر آباد

پیشنهاد کاربران

گور دخمه های استرک از آثار دیدنیه این روستاست که قدمت چند هزار ساله دارد

بپرس