هرچه داشت پاک بستدند پس پوستش بکشیدند چون استره حجام بر آن رسید گذشته شد. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 602 ). و هر سه روزه استره بر سر راندن و آنچه برآمده باشد. ( ذخیره خوارزمشاهی ). زن حجّام...دیری توقف کرد و استره بدو داد. ( کلیله و دمنه ). حجّام... استره در تاریکی شب بینداخت. ( کلیله و دمنه ).
لیک داند موینه پرداز کو
بر کدامین تیز باید استره.
نظام قاری ( ص 25 ).
ز آهن همی زاید این هر دو چیزیکی تیغ هندی دگر استره.
( از قرةالعیون ).
استره گرچه دمی تیز یافت مو سترد مو نتواند شکافت.
؟
- استره لیسیدن ؛ کنایه از دلیری و بی باکی و جانبازی کردن آمده. ( انجمن آرای ناصری ).|| ( نف ) حَلاّق و تراشنده. ( ملخص اللغات حسن خطیب کرمانی ).
استره. [ اِ رِ ] ( اِخ ) ( خاندان... ) خاندانی از اشراف فرانسه ، که شعبه بسیار مشهور آن ، شعبه پیکاردی است و از این شعبه است : ژان ، فرمانده بزرگ توپخانه ( 1486 - 1571 م. ). انتوان ، پسر ژان ، فرمانده بزرگ توپخانه ( 1507 - 1600 م. ). گابریل ، مولد کاخ بوردزیِر ( تورِن ) دختر انتوان ، محبوبه هانری چهارم ، که از وی دو پسر داشت : سِزار و الکساندردُواندُم ( 1573 - 1599 ). فرانسواآنیبال ، مارکی دُکَر، مارشال فرانسه ( 1573 -1670 ). ژان ، پسر فرانسوای مزبور، مارشال فرانسه ، مولد پاریس. وی در محاربات آنتیل شرکت داشت و کایِن رااز هلندیها بازگرفت ( 1624 - 1707 ). ویکتورماری ، پسر ژان اخیر، مارشال فرانسه و معاون امیرالبحر، مولد پاریس ( 1660 - 1737 م. ).
استره. [ اَ ت َ رَ ]( اِخ ) بقول مؤلف جامعالانبیاء نام زوجه شاهزاده کیخسرو و شهر استرآباد را بنام او دانسته است. ( سفرنامه مازندران و استراباد رابینو ص 72 بخش انگلیسی ).