استذلال

لغت نامه دهخدا

استذلال. [ اِ ت ِ ] ( ع مص ) خوار پنداشتن کسی را. ( منتهی الارب ). خوار کردن. ( تاج المصادر بیهقی ). خوار و ناچیز شمردن. اِکاره. اذلال.( زوزنی ). خاضع کردن. خوار گرفتن کسی را : و چون همت پادشاهانه او بر استذلال صعاب باغیان و استلانت رقاب یاغیان مصروف بود... ( جهانگشای جوینی ). || نرم گردانیدن. ( منتهی الارب ). رام کردن.

فرهنگ عمید

کسی را ذلیل پنداشتن، خوار و ناچیز شمردن، خوار کردن.

پیشنهاد کاربران

بپرس