استدلالی

/~estedlAli/

معنی انگلیسی:
argumentative, discursive, rational, based on reasoning, deductive

لغت نامه دهخدا

استدلالی. [ اِ ت ِ ] ( ص نسبی ) منسوب به استدلال. || آنکه دلیل بر دعوی اقامه کند. || مجازاً، حکیم. کلامی. مقابل کشفی و شهودی :
پای استدلالیان چوبین بود
پای چوبین سخت بی تمکین بود.
مولوی.

فرهنگ فارسی

( صفت ) منسوب به استدلال ۱ - آنچه که مبتنی بر استدلال باشد. آنچه که با دلیل همراه باشد . ۲ - دانشمندی که باستدلال تمسک جوید حکیم فیلسوف مقابل کشفی شهودی . جمع : استدلالیان .

فرهنگ عمید

۱. مربوط به استدلال.
۲. [مقابلِ کشفی و شهودی] مبتنی بر دلیل و استدلال: حرف های استدلالی.
۳. (اسم، صفت ) کسی که همواره به دلیل و استدلال تمسک می جوید، طرف دار منطق و استدلال.
۴. فیلسوف: پای استدلالیان چوبین بُوَد / پای چوبین سخت بی تمکین بُوَد (مولوی: ۱۲۱ ).

مترادف ها

adductive (صفت)
استدلالی، استشهادی، بسوی محور کشنده

discursive (صفت)
استدلالی، برهانی

argumentative (صفت)
استدلالی، منطقی، جدلی

logical (صفت)
استدلالی، منطقی، عقلانی

logistic (صفت)
استدلالی، منطقی، مربوط به منطق نمادین، محاسبه ای

ratiocinative (صفت)
استدلالی

syllogistic (صفت)
قیاسی، استدلالی

فارسی به عربی

مجدال , منطقی

پیشنهاد کاربران

اگر واژه استدلالی، در جایگاه فروزه ( صفت ) باشد هماَرزهای زیر شایسته جایگزینی با آن است:
گواهمند، از روی گواهی.
فرنودین، از روی فرنود ( دلیل ) .
دانشورانه، خردمندانه، بخردانه.
اگر فردید ( منظور ) از این واژه، نام باشد مانند فیلسوف، می توان از این واژه ها بهره برد:
...
[مشاهده متن کامل]

دانشور، خردمند، خردورز

بپرس